کتاب معمای ماهیار معمار

The Mahyar Puzzel
کد کتاب : 13220
شابک : 978-9644481444
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 100
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 2008
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 3
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب معمای ماهیار معمار اثر رضا قاسمی

ماهیار معمار نمایش نامه ای به قلم رضا قاسمی است که توسط انتشارات نیلوفر در سال 1382 منتشر شده است. از رضا قاسمی رمان معروفی به نام "هم نوایی شبانه با ارکستر چوب ها" به چاپ رسیده که هم زمان در سال 1381 در ایران و 1996 در آمریکا منتشر شد و توانسته جوایز زیادی را کسب کند. این نمایش نامه در مورد یک معمار بی نظیر و چیره دست به نام ماهیار می باشد که برای پادشاهی قصری به نام (خورنق) می سازد، قصری که ویژگی های خاصی دارد این قصر دارای تالار بزرگی است که سقف آن ستون های کمی دارد اما در اواسط کار ماهیار معمار ناگهان دست از کار می کشد و می رود. در این مدت معماران زیادی از سر تا سر جهان ادعا می کنند که می توانند قصر را بسازند اما هیچ کدام نمی توانند کاری از پیش ببرند و پس از 7 سال ماهیار بر می گردد. این نمایش بر گرفته از یک داستان واقعی در زمان پادشاهی یزدگرد اول می باشد که گویا معماری به نام سنمار قصری برای پادشاه در نزدیکی نجف کنونی ساخته. گفته اند که او قصر خورنق را چنان ساخته بود که در ساعات مختلف روز رنگ عوض می کرد: صبح کبودرنگ بود، در نیم روز سفید می شد و هنگام عصر زرد. در این نمایش نامه جملات زیبایی بکار گرفته شده و به طور کلی می توان گفت عناصر اصلی آن مثل داستان، دیالوگ ها، ابتدا و انتها به خوبی با هم هماهنگ هستند.

کتاب معمای ماهیار معمار

رضا قاسمی
رضا قاسمی در سال ۱۳۲۸ در ورنامخواست اصفهان به دنیا آمد. اولین اثر او نمایشنامه کسوف بود که در ۱۸ سالگی نوشت و دو سال بعد در دانشگاه تهران به روی صحنه برد. در سال ۱۳۵۵ جایزه اول تلویزیون ملی ایران برای بهترین نمایشنامه به اثر او چو ضحاک شد بر جهان شهریار تعلق گرفت. او از سال ۱۳۴۹، همزمان با تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا، به نمایشنامه نویسی و کارگردانی تئاتر پرداخت و آثاری چون کسوف، آمد ورفت، نامه‌هایی بدون تاریخ از من به خانواده‌ام و بالعکس، و چاه را به صحنه آورد. نویسندگی و کارگردانی...
دسته بندی های کتاب معمای ماهیار معمار
قسمت هایی از کتاب معمای ماهیار معمار (لذت متن)
شیرویه - انگار همنشینی با سنگ خوی تو دگر کرده. آخر این گریه در ماتم پدر است. ماهیار - تو پاس خاطر خود نگاه می داری. او را که رفته است چه سود از زاری؟ شیرویه - هر چه هست ای شیده قلم بر سنگ نه تا زمانه اگر از خاطر منش ببرد، از خاطر سنگ نتواند.

ماهیار: آدمیان بهره ی مرگند. سالی صد هزار جان خود در سر جنگ کنند، صد هزار در سر طاعون، و صد هزار در سر وبا. و اینان جز آن صد هزارند که از گرسنگی جان بدهند. و اینان جز آن صد هزارند که به غضب پادشاه گرفتار شوند یا خشم شحنه ای یا بغض گزمه ای. با این همه سالی صد هزار پای در این عالم خاک می نهند و خورشید و ماه هم چنان در گردش خود ایام را رقم می زنند. این ناله و افغان هم اگر در ماتم پدری ست یا فرزندی، شایسته ی چنان تو برنایی نیست. نگاه کن! مه همه جا را گرفته و چرخ هم چنان می چرخد. شیرویه: اختیار این گریه نه با من است. از بیدادی که با او رفت دلم پاره می شود. ماهیار: از صدها هزار کس که روی در نقاب خاک کنند، همه مرگشان مرگ بیداد است. چند کس را مرگ از داد است؟

ماهیار - گفتم تا در این گوشه ی گورستان قلم بر سنگ می زنم، هر کس که مرا پرسد یا پدرمرده ای ست یا فرزندمرده. یا شویی ست که سنگ برای گور زن خواهد یا زنی برای گور فرزند. عالم خاک عالم آمد است و عالم شد. گریه از چه کنی؟