دور و بر ساعت نه و نیم بود که خزیدم توی آشپزخانه، یک شب بد خوابی خسته و کسلم کرده بود. توی ذهنم پر بود از سوال هایی درباره فین دانلی. هر بار می خواستم از فکر بیایم بیرون، یک صدای کوچک از بیرون من را از خواب می پراند. چندین و چند بار فکر کردم شاید کل ماجرای دیدار من با باراک اوباما یک خواب بوده است. ولی بوی ماندگار سیگار توی موهایم چیز دیگری می گفت.
این دنیایی است که ما در حال حاضر در آن زندگی می کنیم. دیگر هیچکس نمی خواهد مسئولیت چیزی را به گردن بگیرد، حتی در بین بالاترین سطوح دولتی.
به ویژه در بین بالاترین سطوح دولتی.