در روستایی دور افتاده، خروسی زندگی می کرد که بسیار خوش صدا بود، و وقت و زمان را هم خوب می شناخت. در سحرگاهان، او به بالاترین بام روستا می رفت و مانند این که بخواهد به آسمان پرواز کند، روی پنجه هایش بلند می ایستاد و بدن، گردن و سرش را بالا می کشید، بال هایش را بر هم می زد و آن وقت صدای زیبایش در آسمان روستا می پیچید و تا دورترین کوچه ها و خانه ها می رسید.
کتاب خروس خوش صدا