قالیچه ی پرنده توی آسمان پرواز کرد. باد روی دست هایش آن را تاب می داد. قالیچه با خوشحالی می خندید. همین طور که قالیچه ی پرنده با باد بازی می کرد، صدای گریه شنید. قالیچه گفت: «صدای گریه می آید!»
اباد گفت: «آره، صدای گریه ی کویر است.»
قالیچه پرسید: «کویر چرا گریه می کند؟!» باد گفت: «از تنهایی ، گل می خواهد، آواز بلبل می خواهد.»
قالیچه گفت: «من پر از گلم، پر از آواز بلبلم. می روم به کویر سربزنم .» بعد آرام آرام پایین آمد و رسید به کویر. کویر با دیدن قالیچه ی پر از گل با صدای بلند از خوشحالی فریاد کشید.
کتاب درخت صدتا سیبی و 4 قصه ی دیگر