امروز هفتم بود و ما در هوای سرد زمستانی سه تاج گل میخک روی مزار نوشین گذاشتیم، و زیر نم ریزههای تند برف غریبانه دورش حلقه زدیم و بعد ساکت و خاموش برگشتیم. حالا… آقای مجلسی، تو ماندهای و بیمارستان و یک اتاق عمل. دکتر گفت بدخیم نیست؛ فقط احتمال دارد قسمتی از حنجره و تارهای صوتیات را قطع کنند. حالا که توی این مه غلیظ شبانه و باران در دامنه سفالهای این خانه کهنه قوز کردهای، قطره قطره خون چکان روی سنگفرش خیس، آقای مجلسی، دیگر چه احتیاجی به حنجرهات داری؟ نترس، توی این کوچه آشنای مه گرفته، زیر این پنجره بسته بایست و نگاه کن، آنجا در بخش جراحی دارند تارهای صوتیات را بر میدارند.
کتاب شب روی سنگفرش خیس