کتاب رمانی با یک طوطی

out of the woods again
کد کتاب : 13473
مترجم :
شابک : 9789642090747
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 168
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 2015
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب رمانی با یک طوطی اثر آندری ولوس

رمانی با یک طوطی داستانی را روایت می‌کند که محور آن یک کتابخانه است. کتابخانه‌ای که با جریان و کنش‌های کارکنانش همواره در حال حرکت است. مدیری به نام کالاباروف، که به عنوان یک ادیب فرهیخته و مدبّر شناخته می‌شود، تا به امروز موفق به مدیریت فراوان کتابخانه شده و مسائل مختلف آن را با تمام تلاش‌هایش به خوبی پیش برده است. اما در مقابل فشارهایی از مقامات بالا، به ویژه از سوی ماخروشکینا، مدیر کل وزارت کتابخانه‌ها، قرار گرفته است. این فشارها به اندازه‌ای است که وی مجبور به تقدیم استعفا و لزوم دست کشیدن از مسئولیت مدیریت این کتابخانه می‌شود.

این کتاب توسط آبتین گلکار ترجمه شده است و نشر ماهی اقدام به چاپ آن نموده است.

کتاب رمانی با یک طوطی

آندری ولوس
"آندری ولووس (متولد سال 1955) فقط در بین خوانندگان روسی مشهور شد، پس از آنكه وی به خاطر جایزه معتبر ادبی ایتالیایی" مسكو-پنه "به خاطر سری داستانهای درهم تنیده خود تحت عنوان" سه گانه خرم آباد "(Хуррамабадскую трилогию) در سال 1998 اعطا شد. (برندگان قبلی این جایزه شامل والنتین راسپوتین، فاضل اسکندر، لیودمیلا پتروشفسویا، و لیودمیلا اولیتسایا) یک سال بعد آندری ولوس جایزه ادبی حتی معتبر تری به نام "آنتی بوکر" را به دست آورد و او آن را بر اساس نسخه خطی برای رمان آن زمان هنوز منتشر نشده خرم آباد، بد...
قسمت هایی از کتاب رمانی با یک طوطی (لذت متن)
ظاهرا کسی که گوشی را برداشته بود همان رحمانوف کذایی بود. لحن میلاسادوف بی حوصله تر شد: «افسر ارسد میلاسادوف. بگم از کدوم اداره یا خودت حالیت شد؟… خوبه. پس اگه حالیت شده، خوب حرفم رو گوش کن. ما با تو یه کار کوچیک داریم، رحمانوف. گریماسنیکوا رو می شناسی؟… خودت رو به اون راه نزن، رحمانوف. چطور نمی شناسیش؟ می خواد توی رستورانت مهمونی بگیره…

آره، خودشته. یه تخفیف پنجاه درصدی بهش می دی… دارم روسی باهات حرف می زنم: میلاسادوف… پا شم بیام اون جا؟ گوش کن، رحمانوف، دوونگی نکن. می بینم که اون ماتحت سیاهت می خاره. اگه بیام اون جا، اوضاع خودت بی ریخت تر می شه ها… چرا؟ چون من مفت و مجانی جایی نمی رم. اگه بیام پیشت، هزار دلاری برات آب می خوره… کارت شناساییم رو با فکس بفرستم؟… نخندونم، رحمانوف! باشه، هر طور میلته. با فکس برات ارزون تر میفته: پونصد دلار. پول رو تا آخر امروز می رسونی دست من… چی؟ همین طوری قبول داری؟ خوب، حالا شد! تصمیم درستی گرفتی. باید به آدما اعتماد کرد، رحمانوف. اگه بین مردم اعتماد نباشه، سنگ روی سنگ بند نمی شه. خوب، فهمیدم که فکس داری. پس ازش این طوری استفاده کن: وقتی داری صورت حساب گریماسنیکوا رو می نویسی، یه نسخه ش رو هم برای من می فرستی. حواست باشه یادت نره. نوشتن بلدی یا بهت فقط شمردن یاد داده ن؟ عالیه. پس شماره رو بنویس.