رمانی با یک طوطی داستانی را روایت میکند که محور آن یک کتابخانه است. کتابخانهای که با جریان و کنشهای کارکنانش همواره در حال حرکت است. مدیری به نام کالاباروف، که به عنوان یک ادیب فرهیخته و مدبّر شناخته میشود، تا به امروز موفق به مدیریت فراوان کتابخانه شده و مسائل مختلف آن را با تمام تلاشهایش به خوبی پیش برده است. اما در مقابل فشارهایی از مقامات بالا، به ویژه از سوی ماخروشکینا، مدیر کل وزارت کتابخانهها، قرار گرفته است. این فشارها به اندازهای است که وی مجبور به تقدیم استعفا و لزوم دست کشیدن از مسئولیت مدیریت این کتابخانه میشود.
این کتاب توسط آبتین گلکار ترجمه شده است و نشر ماهی اقدام به چاپ آن نموده است.
ظاهرا کسی که گوشی را برداشته بود همان رحمانوف کذایی بود. لحن میلاسادوف بی حوصله تر شد: «افسر ارسد میلاسادوف. بگم از کدوم اداره یا خودت حالیت شد؟… خوبه. پس اگه حالیت شده، خوب حرفم رو گوش کن. ما با تو یه کار کوچیک داریم، رحمانوف. گریماسنیکوا رو می شناسی؟… خودت رو به اون راه نزن، رحمانوف. چطور نمی شناسیش؟ می خواد توی رستورانت مهمونی بگیره…
آره، خودشته. یه تخفیف پنجاه درصدی بهش می دی… دارم روسی باهات حرف می زنم: میلاسادوف… پا شم بیام اون جا؟ گوش کن، رحمانوف، دوونگی نکن. می بینم که اون ماتحت سیاهت می خاره. اگه بیام اون جا، اوضاع خودت بی ریخت تر می شه ها… چرا؟ چون من مفت و مجانی جایی نمی رم. اگه بیام پیشت، هزار دلاری برات آب می خوره… کارت شناساییم رو با فکس بفرستم؟… نخندونم، رحمانوف! باشه، هر طور میلته. با فکس برات ارزون تر میفته: پونصد دلار. پول رو تا آخر امروز می رسونی دست من… چی؟ همین طوری قبول داری؟ خوب، حالا شد! تصمیم درستی گرفتی. باید به آدما اعتماد کرد، رحمانوف. اگه بین مردم اعتماد نباشه، سنگ روی سنگ بند نمی شه. خوب، فهمیدم که فکس داری. پس ازش این طوری استفاده کن: وقتی داری صورت حساب گریماسنیکوا رو می نویسی، یه نسخه ش رو هم برای من می فرستی. حواست باشه یادت نره. نوشتن بلدی یا بهت فقط شمردن یاد داده ن؟ عالیه. پس شماره رو بنویس.
بیان کتاب از زبان یک طوطی، ایده جالب و تاثیرگذاری بود. من نمیتونم این کتاب رو به عنوان یک اثرقوی که ذهنم رو برای مدتی درگیر خودش کرده باشه به حساب بیارم. بهش نمره متوسط میدم. پایان کتاب که نشون دهنده تسلیم فرهنگ و کتابخوانی به نظام سرمایه داری بود از نظر من یک مقدار یکنواخت و بی هیجان بود و شاید این ترجیح شخصی من باشه که دنبال یک پایان تاثیرگذارتر و دراماتیکتر هستم.
این رمان به سبکی طنزگونه از زبان یک طوطی به اسم سلیمان باگدانویچ روایت میشود. پرندهای که وقتی در رمان از اسم عجیب و حتی احمقانه او صحبت میشود به خشم میآید و میگوید: «به اسمم افتخار میکنم. ضمن اینکه اسم بنده از زیر بته درنیامده است، بلکه مثل بقیهی چیزهای دنیا تاریخچهای دارد.» و سپس تاریخچه اسم خود را بیان میکند. البته سلیمان باگدانویچ ارتباطی با دیگر شخصیتهای رمان برقرار نمیکند و فقط گاهی همه میترسند که نکند تککلمهای احمقانه بگوید و یا کار دیگری انجام دهد.
کتابی زیبا در باب تفسیر و وصف روسیه قبل از انقلاب کمونیست ها
اول کتاب و بخون بعد بیا نظر بده. قبل از انقلاب اکتبر؟! مربوط به بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شورویه
این کتاب با زبانی طنزگونه انتقادهایی را به قدرت نظام سرمایه داری بر فرهنگ مطرح میکنه. کتاب به خوبی به توصیف فرهنگ و جامعه روسیه میپردازه.