1. خانه
  2. /
  3. کتاب پاییز فصل آخر سال است

کتاب پاییز فصل آخر سال است

نویسنده: نسیم مرعشی
3.1 از 5 رأی

کتاب پاییز فصل آخر سال است

Fall is the Last Season of the Year
انتشارات: نشر چشمه
٪5
220000
209000
معرفی کتاب پاییز فصل آخر سال است
درباره کتاب "پاییز فصل آخر سال " اثر نسیم مرعشی" میتوان نوشت کهاز نقاط قوت کتاب، سبک نوشتاری خوب داستان و خوش خوان بودن آن می باشد، داستان بسیار قابل لمس و قابل همزاد پنداری با هر سه شخصیت است، به طوری که مخاطب می تواند هر سه شخصیت را در وجود خود پیدا کند.
در این داستان هیچ شخصیتی قهرمان نیست، هیچ شخصیتی مطلقا خوب یا بد نیست، همه خودشان هستند، انسان هایی عادی و از دل جامعه ی اطراف مان.روایت هایی از زندگی سه دختر در آستانه ی سی سالگی ست.این رمان دو بخش اصلی با نام های «تابستان» و «پاییز» دارد که هر کدام به سه فصل تقسیم بندی می شوند که تکه ی اول و دوم و سوم نامیده شده اند. هر کدام از این فصل ها هم توسط یکی از این سه دختر روایت می شود. این رمان برش هایی از زندگی سه دختر در آستانه ی 30سالگی است. زندگی این سه دختر از دوران دانشگاه به هم گره خورده و حالا راهشان کاملا از هم جداست؛ اما روی زندگی هم تاثیر می گذارند.
درباره نسیم مرعشی
درباره نسیم مرعشی
نسیم مرعشی زادهٔ سال ۱۳۶۲ در اهواز، فارغ‌التحصیل رشته مهندسی مکانیک، نویسنده و روزنامه‌نگار ایرانی است. وی با کتاب پاییز فصل آخر سال است در سال ۱۳۹۳ برنده جایزه ادبی جلال آل‌احمد شد. «هرس» نام کتاب دیگری از این نویسنده است .
ویژگی های کتاب پاییز فصل آخر سال است
  • برگزیده ی جایزه ی ادبی جلال آل احمد
قسمت هایی از کتاب پاییز فصل آخر سال است

نمی خواهم برگردم اهواز. آدم که راه رفته را برنمی گردد. همان سه چهار روزی که آن جا بودم فهمیدم نمی توانم بمانم. اهواز گرم است. هرم گرما از زمین بلند می شود و روی سینه ی آدم هوار می شود. چه قدر عصر بروی جاده ی ساحلی و برگردی و بشود بیست دقیقه؟ چه قدر زیر باد کولر که بوی خوب خاک می دهد مجله بخوانی؟ چه قدر عصرها بروی بازار کیان با زن های عرب سر رطب و ماهی زبیدی چانه بزنی و بخندی؟ این بار که رفتم، اهواز کوچک شده بود انگار. کوچک تر از کودکی ام. با چهار قدم از هر خیابانی رد می شدم. چهارشیر وصل شده بود به فلکه ی نخل ها. فلکه ی نخل ها وصل شده بود به سیدخلف. حیاط های کوچک و سنگرهای اندازه ی قوطی کبریت، وقتی خیره می شدم به شان، تصویرهای کودکی ام را به هم می ریخت و خاطره هایم را گم می کرد. شب ها آن جا قرار نمی گرفتم. دلم خانه ی خودم را می خواست.

فکر این که چرا به این جا رسیدیم. کجا را اشتباه کردیم. کجای خلقت و با کدام فشار شالوده مان ترک خورد که بدون این که بدانیم برای چه، با یک باد، طوری آوار شدیم روی خودمان که دیگر نمی توانیم از جای مان بلند شویم. نمی توانیم خودمان را بتکانیم و دوباره بایستیم و اگر بتوانیم، آنی نیستیم که قبل از آوار بوده ایم. اشتباه کدام طراح بود که فشارها را درست محاسبه نکرد و سازه مان را طوری غیرمقاوم ساخت که هر روز می تواند برای شکستن مان چیزی داشته باشد؟ فکر زندگی بی خنده و بی آرزو تکه تکه ام می کند. مثل لکه ی زشت زرد ماست، روی پیشخان آشپزخانه.

این موقعیت های نفرت انگیز زندگی من کی قرار است تمام شوند؟ تصمیم های زجرآور بین بد و بد، بدتر و بدتر. دوراهی هایی که انتهای هرکدام شان یک شهر سوخته است. راه محکوم به شکست باید تنها راه باشد تا زجرش فقط زجر شکست باشد. همیشه باید تنها یک راه باشد که بدون عذاب وجدان تا تهش بروی و در آن از شکنجه ی وسوسه ی راهی که انتخاب نشده، هر قدمت لرزان تر از قدم بعدی نباشد. باید همیشه تنها یک راه باشد. تنها یک راه. کار باید یا خوب باشد یا بد، که بفهمم باید قبولش کنم یا نه.

مقالات مرتبط با کتاب پاییز فصل آخر سال است
اعتیاد ما به ادبیات داستانی: چرا انسان به داستان ها نیاز دارد؟
اعتیاد ما به ادبیات داستانی: چرا انسان به داستان ها نیاز دارد؟
ادامه مقاله
نظر کاربران در مورد "کتاب پاییز فصل آخر سال است"
22 نظر تا این لحظه ثبت شده است

درود. وقت بخیر. کتابی ساده و در عین حال واقع بینی بود نسبت به مسائل مختلف زندگی، نمیتونم بگم شاهکار ولی خوب بود.

1403/08/01 | توسطمریم مولوی
0
|

این کتاب روایت چندتا دوست و زندگی‌هاشونه. از جنس الان و با دغدغه‌های ما. شبیه فیلم بود برای من کاملاً. ینی تیکه تیکه‌ش عین بخش‌های مختلف یه فیلم میومد جلوی چشمم. انگار هر کدوم این سه تا دختر یعنی لیلا، شبانه، روجا بخش‌هایی از ذهن من بودند که در قالب شخصیت دراومده بودند. خیلی روونه و جایزه هم زیاد گرفته. شبیه اینه که یه برش از زندگی این آدما رو نگاه کنی و همین. با پایان باز.

1403/07/17 | توسطمحمد فرزان
1
|

کتاب روایتگر زندگی سه دختر به اسم لیلا، شبانه و روجاست. اساس قصه درباره مهاجرته، چیزی که حتی یه بار از ذهن هر جوون ایرانی‌ای گذشته. رنگ داستان مثل جلدش خاکستریه، غمگینه. خانم مرعشی سراغ قهرمان‌ها و داستان‌های دور از واقعیت نرفته، کتاب زاییده زندگی واقعیه؛ که همین واقعی بودنش بهترین ویژگی داستانه. قصه زندگی سه زنی که شاید بارها حالشون رو تجربه کرده باشیم؛ غم‌ لیلا، استیصال شبانه و تلاش کردن‌ها و نرسیدن‌های روجا رو. نویسنده تو این کتاب زیاد به جزئیات پرداخته و این برای بعضی مخاطب‌ها جذاب و برای بعضی زیاده‌گوییه. پایان کتاب هم تقریبا بازه. برای خوندنش با توجه به سلیقه خودتون این نکات رو در نظر بگیرید. در کل کتاب خوبی بود، فقط خوب! نه بیشتر. یک کتاب متوسط که به عنوان اولین کتاب نویسنده خوب بود. چون کتابیه که خیلی معروف شد و جایزه گرفت و فلان و بهمان؛ همین متوسط بودنه انتظاراتم رو برآورده نکرد. انگار که انتظار چای دبش لب سوز داشته باشی بعد یه چای کیسه‌ای بندازن تو آب نه‌چندان‌داغ بیارن برات. نه که چای کیسه ایه بد باشه، اونموقع راضیت نمی‌کنه :) نمره منفی: تغییر حال یهویی لیلا از دختر غمگین افسرده به دختری که مهمونی می‌ده و یهو شاد می‌شه و فلان به نظرم خیلی یهویی و بی‌منطق بود. کتاب پر بود از اسم فیلم‌ها و کتاب‌ها و شخصیت‌هاشون؛ برای منی که ندیده و نخونده بودمشون جز گیج کنندگی و اعصاب خردی چیزی نداشت. ارزش یه بار خوندن رو داشت.

1403/03/07 | توسطسعیده صیادی
3
|

حسم به این کتاب این بود که انگار کسی داره ادای کتاب سال بلوا یا سمفونی مردگان رو با همون لحن در میاره اما متاسفانه یک تقلید بسیار ضعیف بدون موضوع مشخص و در نهایت با نمره مردود

1403/01/14 | توسطکتاب خوان
2
|

دوستان واقعا این کتاب شاهکاره البته به نظر دختر خانومای چهارده ساله. سرشار از خزعبلات پیش پا افتاده بعد خوندن چند صفحه از کتاب میفهمین چه اشتباهی کردین

1402/12/07 | توسطامیر حسین جهانگیری
6
|

سلام. بی صبرانه منتظر کتاب‌های بعدیشون هستم.

1402/10/28 | توسطزهرا ابراهیمی
0
|

کتاب به ما یاداوری میکند که مشکلات زندگی مان تا چه اندازه میتوانند عمیق و دردناک باشند،اگر نظر مرا بخواهد بگونه ای برای من جالب بود که گویا هرکدام از شخصیت‌های کتاب به نحوی نماد یکی از بیماری‌های روانی اند مثلا لیلا در جایی از متن میگوید که اگر در اولین خیابان جای پارکی پیدا نکند روزش قطعا روز بدی خواهد بود گویا که دوچار مجیک تینکینگ است و یا شخصیت‌های دیگر به ترتیب از پی تی اس دی و اور تینکینگ رنج میبرند. متن کتاب زندگی ما انسان‌ها را بازگو میکند انسان هایی عادی با مشکلات عادی گرچه همین مشکلات عادی اند که مارا در خود غرق میکنند.

1402/10/18 | توسطILA
1
|

داستان خیلی جذاب و کشش داری بود، ولی آخرش نفمیدم چی شد؟ مثل بعضی از فیلم‌های سینمایی عصر حاضر با "پایان باز" تمام شد.

1402/09/02 | توسطستاره - کاربر سایت
0
|

اکنون داستان خیلی جذاب و کشش داری بود، ولی آخرش نفمیدم چی شد؟ مثل بعضی از فیلم‌های سینمایی عصر حاضر با "پایان باز" تمام شد

1402/09/02 | توسطستاره - کاربر سایت
0
|

داستان خیلی جذاب و کشش داری بود، ولی آخرش نفمیدم چی شد؟ مثل بازی از فیلم‌های سینمایی عصر حاضر با "پایان باز" تمام شد.

1402/09/02 | توسطستاره - کاربر سایت
0
|

دوستانی ک میگن این یک داستان معمولیه شاید لازم باشه دوباره بخونن این کتابو.داستانی بشدت عمیق داره.من بسیار آموختم و لذت بردم.

1402/05/20 | توسطحجت وصال
0
|

واقعا معمولی بود!

1401/09/17 | توسطهمتی
3
|

لیاقت جایزه جلال رو داشت. به نظرم نیسم مرعشی خیلی پر استعداد و موردعلاقه‌

1401/06/30 | توسطImfarza
4
|

وقتی کتاب تمام می‌شود چیزی جز حس ناامیدی و تلخی دهان برای خواننده باقی نمی‌گذارد.

1401/06/30 | توسطImfarza
8
|

خیلی سال پیش خوندمش درست یادم نیست اما معمولی بود

1401/03/23 | توسطفاطمه زنجیریان
4
|

عالی یک شعر یک غزل از زندگی این نسل

1400/07/07 | توسطعبدالرضا سازگارا
6
|

داستانی ضعیف ، بی روح ، کسل کننده😩

1400/06/02 | توسطمحمدیان
8
|

بسیار لذت بردم; مدتها بود رمان نمیخوندم ولی اسم این کتاب خیلی جذبم کرد و غرق داستان شدم.احساساتم بسیار لبریز شد و سریز...واقعا چسبید.چه قدر حس مشترک داشتم با روجا و به نظرم سه شخصیت متفاوت رو عالی پرداخته بود و یه قسمتی داشت که میگفت ما موجودات ناقص الخلقه ای هستیم که داریم بین گذشته و آینده کشیده میشیم واقعا فوق العاده بود.واقعا ممنونم از این همه متن عالی.موفق باشید خانم مرعشی توانمند

1400/02/17 | توسطملیکا بشیری خوشرفتار
10
|

زیبا و دوست داشتنی بود داستان

1399/12/20 | توسطفاطمه رنجبر
4
|

پاییز فصل آخر سال است در دو قسمت روایت می‌شود؛ تابستان و پاییز. احساسات و دغدغه‌ها و مشکلات سه دختر با نام‌های لیلا، شبانه و روجا در هر قسمت در فصل‌های جدا به زبانی خیلی ساده و شیرین توصیف شده است.

1399/09/30 | توسطسجاد کریمی
11
|