کتاب زخم شیر

Lion Wound
کد کتاب : 7739
شابک : 9786003671850
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 168
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2017
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 9
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

شایسته تقدیر جایزه ی جلال آل احمد 1397

معرفی کتاب زخم شیر اثر صمد طاهری

کتاب« زخم شیر» مجموعه داستانی مشتمل بر ۱۱ داستان کوتاه است که توسط «صمد طاهری» نوشته شده است. صمد طاهری در دانشکده هنرهای دراماتیک تحصیل کرده است. فضای داستان‌های این مجموعه داستان از او پرحادثه و جذاب است که مخاطب را با خود همراه می کند درون سیری از توالی رویدادهایی که مشخص نیست به کجا ختم خواهند شد. شخصیت‌پردازی های صمد طاهری در این مجموعه داستان فوق العاده است. طاهری که خود زاده شهرستان آبادان است، با توجه به شناخت بسیار خوبی که نسبت به منطقه خود داشته است توانسته شخصیت هایی در این آثار خلق کند منحصربه‌فرد و عمدتا از جنوب کشور.

عناوین داستان‌های این مجموعه به‌شرح زیر است: 1. مردی که کبوترهای باغی را با سنگ می‌کشت 2. موش‌خرما
3. خروس 4. مهمانی 5. در دام مانده مرغی 6. سفر سوم 7. زخم شیر 8. نی‌زن 9. نام آن پرنده چه بود 10. چیزو فلان و بهمان و اینا 11. سگ ولگرد

کتاب زخم شیر

صمد طاهری
صمد طاهری متولد ۱۳۳۶در آبادان، نویسندهٔ معاصر ایرانی در سبک رئالیسم است؛ وی در اوایل انقلاب اسلامی ایران تحصیل در رشتهٔ هنرهای نمایشی در دانشکده هنرهای دراماتیک تهران را نیمه‌کاره رها کرد. او که جزو نسل سوم داستان‌نویسان ایران است نوشتن را از سال ۱۳۵۳ آغاز نمود اما از سال ۱۳۵۸ و به‌سبب آشنایی با ناصر زراعتی وبا انتشار اولین داستان خود به‌نام گلبونا در جُنگ فرهنگ نوین به‌طور جدی وارد عرصهٔ داستان‌نویسی شد. در سال ۱۳۶۲ به‌مدت چند ماه در جلسات پنج‌شنبه&zwn...
قسمت هایی از کتاب زخم شیر (لذت متن)
از بس توی این سه ماه ونیم ماست و پنیر و فرنی خورده بودیم، دیگر رنگ و بوی شیر هم حالم را بد می کرد. ۳۰، ۴۰ روز اول، همسایه ها یکی یکی باروبندیلشان را جمع می کردند و فلنگ را می بستند. برنج و مرغ و ماهی و چیزهای دیگری را که نمی توانستند ببرند به ما می دادند. برق قطع شده بود و یخچال ها تعطیل. هر روز ناهار و شام پلو و مرغ داشتیم و ماهی و قلیه. بعد کم کم بادمجان جای مرغ را گرفت. مرغ و اردک زنده هم ته کشید. ماهی نمک سود هم خداحافظی کرد و رفت و جایش را به فرنی داد. همه کپسول های گاز پر و نیمه پر همسایه ها هم به ما رسیده بود که من و یدول برده بودیمشان پشت بام. ردیف چیده بودیم تا اگر بمباران شد یا ترکشی به یک کدامشان گرفت، توی صورتمان نترکد…