مادرم دختر زیبایی بود با قلبی از سنگ. نامزد مادرم آن روزها سگی به او هدیه کرده بود. مادرم درست از آن سگ مراقبت نمی کرد و سگش را همیشه به دیگران می سپرد، درست همان کاری که سال ها بعد با من کرد. سگ مادرم یک روز از پنجره ی آپارتمان بیرون پرید و درحقیقت این طوری خودکشی کرد. مادرم در دو یا سه عکس با سگش دیده می شود. من در اینجا باید اعتراف کنم که آن سگ خیلی مرا تحت تاثیر قرار می دهد. حس می کنم من و آن سگ خیلی به هم نزدیک هستیم.
خصوصیات منحصر به فرد جهان های خلق شده توسط این نویسنده و نثر شعرگونه و تفکربرانگیز او به همراه داستان های چندلایه و اسرارآمیز، ترجمه ی این آثار را به زبان های دیگر مشکل ساخته است.
سلام به همگی کتابی فوق العاده مزخرف که شما رو درگیر تعداد بسیار زیادی نام و نشان و ادرس میکنه و در نهایت هم چیزی دستگیر شما نمیشه و واقعا نخوندن این کتاب نیست که باعث از دست رفتن چیزی میشه بلکه خوندنش هستش . 😐