خوشی ها همه بی نام و نشانند، همه کولی اند، از قبیله ی کولی ها می آیند، آزاد و وحشی، یک هو از ناکجاآباد سر و کله شان پیدا می شود و یک هو هم غیبشان می زند، اما امان...امان از دردها،... دردها همه شان شناسنامه دارند، همه شان شجره نامه دارند. دردها می آیند که خانه بسازند، اصلا می آیند که خانه کنند، می آیند که بمانند، می آیند که بچه کنند. خودت نگاه کن، نگاه کن می فهمی. اول دلت می سوزد، بعد قلبت درد میگیرد، بعد ریه هات از نفس می افتد و پاهات از توان....این ها را دنیا نگفته بود اما دنیا نشانم داد .