رواقیون بهجای اینکه مانند اپیکوریان آزادی را توانایی جور دیگری عمل کردن تصور کنند، آن را توانایی عمل کردن بدون قیدوبند خارجی تعریف میکنند. این مفهوم از آزادی به سازگارگرایی مشهور است، زیرا معتقد است که در قید علت بودن با آزاد بودن سازگار است. اپیکتتوس بر این باور بود که عقلانیت انسان را قادر میسازد با لوگوس یکی شود. ما بیش از هر چیز دیگری در طبیعت قادریم از جنبهی مادی طبیعت خود فراتر رویم. بدنهای ما موانعی خارجی هستند. مانند الاغهایی که بار سنگینی بر دوش دارند، بدنهای ما نیز بار احساسات، ترس، خشم، غم و لذت را به دوش میکشند که همهی اینها سبب میشود رفتار عقلانی نداشته باشیم. برای آزاد بودن، باید بر چیزی تمرکز کنیم که در کنترل ما است؛ یعنی اندیشههای عقلانی. ممکن است شخصی شما را زندانی کند و بدنتان را به بردگی بگیرد، ولی هرگز نمیتواند ذهن شما را اسیر کند. اپیکتتوس این سخن را از روی تجربهی شخصیاش میگوید. او پس از رهایی از بردگی به این نتیجه رسید که امیال مربوط به بعد فیزیکی وجود، ما را اسیر کردهاند. ما با قدرت اراده میتوانیم آن امیال را کنار بگذاریم و به آزادی الهی دست یابیم. راز آزادی در این است که تنها آن چیزی را بخواهیم که در کنترل ما است. اپیکورس نوشت: «تنها راه سعادت این است که دست از نگرانی دربارهی چیزهایی که فراتر از قدرت ارادهی ما هستند برداریم.»