رمان بازی در سپیده دم و رویا در سال 1926 توسط نویسنده اتریشی آرتور شنیتسلر نوشته شده است. این کتاب به افکار و تحولات روانی دکتر فریدولین در طی یک دوره دو روزه می پردازد بعد از آنکه همسرش اعتراف کرد که در فکر یک رابطه جنسی با مرد دیگری بوده است. در این مدت کوتاه ، او با افراد زیادی آشنا می شود و اتفاقات زیادی برای او پیش می آید.
بازی در سپیده دم و رویا در اوایل قرن بیستم در وین تنظیم شده است. شخصیت اصلی داستان فریدولین ، یک پزشک موفق 35 ساله است که به همراه همسرش آلبرتینا و دختر خردسالش زندگی می کند.
یک شب ، آلبرتینا اعتراف می کند که تابستان قبل ، در حالی که آنها در دانمارک در تعطیلات بودند ، او درباره یک افسر نظامی جوان دانمارکی خیالی جنسی داشت. فریدولین سپس اعتراف می کند که در همان تعطیلات دختر جوانی را در ساحل دیده و جذب او شده بود. بعدا در همان شب ، فریدولین به بستر مرگ یک بیمار مهم فراخوانده می شود. زمانی که می رسد آن مرد مرده است . دکتر بسیار شوکه می شود وقتی دختر این مرد ، ماریانا ، عشق خود را به او اعلام کرد. فریدولین بی قرار شد و خانه او را ترک می کند و شروع به پیاده روی در خیابان ها می کند. اگرچه وسوسه شده است ، اما او همچنان پیشنهاد یک روسپی جوان به نام میززی را نیز رد می کند.آرتور شنیتسلر (به آلمانی: Arthur Schnitzler) (زاده ۱۵ می ۱۸۶۲ وین - درگذشته ۲۱ اکتبر ۱۹۳۱ وین)، رماننویس و نمایشنامهنویس اتریشی بود.
فریدولین به روی آلبرتینه خم شد. در چهره خاموش او با آن دو چشم روشن و درشتی که اینک صبح در آن طلوع می کرد ، نا امید و در عین حال امیدوار پرسید : ” آلبرتینه چه کنیم ؟ ” آلبرتینه لبخند زد و پس از لحظه ای مکث پاسخ داد : ” به گمانم باید ممنون سرنوشت باشیم که از تمامی ماجرا به سلامت گذشته ایم، ماجراهای واقعی و رویایی .” فریدولین پرسید : ” تو مطمئنی ؟ ” ” همان قدر مطمئنم که حس می کنم واقعیت یک شب ، حتی واقعیت یک عمر زندگی در عین حال عمیق ترین حقیقت آن نیست. ” فریدولین آهسته ناله کرد : ” و هیچ خوابی به تمام و کمال خواب نیست .” آلبرتینه سر او را در میان دو دست خود گرفت و آن را صمیمانه روی سینه خود گذاشت و گفت : ” حالا هر دو بیدار شده ایم ، برای مدتی طولانی ” فریدولین می خواست بگوید : ” برای همیشه ” ، ولی پیش از آنکه منظور خود را به زبان بیاورد ، آلبرتینه انگشت خود را روی لب های او گذاشت و انگار آهسته به خود گفت : ” از این به بعد هیچ وقت چیزی نپرسیم .
برگمان فیلمساز بزرگ، از این نویسنده خیلی تعریف کرده
کتاب بازی در سپیدهدم و رویا شامل دو داستان با نامهای «بازی در سپیدهدم» و «رویا» است. داستان رویا براساس نظریات زیگموند فروید پیرامون بحث خواب نوشته شده و استنلی کوبریک از این داستان فیلمی با نام «چشمان بازِ بسته» اقتباس کرده است. در این داستان تأثیر ضمیر ناخودآگاه بر خودآگاه انسان بررسی میشود. این داستان در دو روز اتفاق میافتد و فضایی مالیخولیایی دارد. در ابتدای داستان، فریدولین، پزشکی 35 ساله، درمییابد که همسرش تابستان سال قبل دربارهی افسر جوانی تخیلات جنسی داشته است. فریدولین شوکه میشود. داستان در ادامه دو روزِ پر از اتفاقات عجیب را تعریف میکند. بازی سپیدهدم داستانی دربارهی برد و باخت است. در این داستان قماربازی سعی میکند که بدهی دوستش را از طریق قمار به دست بیاورد تا او خودکشی نکند. بخت با او یار نیست و او مقدار کلانی پول میبازد که باید همان شب پس بدهد. جزئیات این داستان بسیار هوشمندانه بر سلامت روانی شخصیت اصلی تأثیر میگذارد و او را به فروپاشی روانی میرساند. روند داستان کاملا منطبق با تئوریهای روانشناسی است و خواننده را بهشدت درگیر میکند.
بازی در سپیده دم رو واقعا دوست داشتم ، تشریح و توصیفی که در این اثر وجود داره برای القای حالت پاک باختگی و به سیم آخر زدن به نظرم حتی از قمارباز داستایفسکی هم بهتر هستش.دقت به جزییاتی که وقایع میتونن بر روح و روان قهرمان قصه بگذارند تا اون رو به مرز فروپاشی برسونن برای اینکه تصمیم نهایی رو بگیره بینظیره.مخاطب اثر کاملا با جوانک همراه میشه حتی در لحظه انتحار و خواننده دوست داره که تا به اخر تجاربی رو که قراره قهرمان از سر بگذرونه رو باهاش شریک شه
هر دو داستان عالی و مهیج هستند، داستان دوم به مراتب راز آلودتر
نوول رؤیا خیلی بهتر از فیلمِ چشمان بازِ بسته کوبریک هست. کوبریک تلاش کرده فیلمی برگمانی به کمک این نوول بسازه که ناموفق بوده.(نظر شخصی)
معلومه تازه داری فیلم میبینی
چه طور میتونی در مورد چشمان کاملا باز کوبریک اینطوری قضاوت کنی؟این فیلم یک شاهکار مدهوش کنندس
سلام..سایت فوق العاده ای دارید...لطفا بخش سینما رو هم به سایتتون اضافه کنید تا علاقه مندان به سینما بتونن کتابهای سینمایی رو هم از سایت خریداری کنند..متچکرم
متچکرم !