گریز به تاریکی داستان یک بیمار است. اما این بار « بیماری روانی». شنیتسلر این داستان بلند ترسناک را در سال ۱۹۰۹ نوشت. وی ادعا می کند که این داستان را تحت تأثیر ترس خود از دیوانگی و اندوهی که به خاطر پیش بینی آن احساس می کرده، نوشته است. در این داستان ما شاهد سقوط تدریجی مرد چهل و سه ساله ای به دنیای شیفتگی بیمارگونه و اوهام هستیم. در این جاست که نویسنده دقت شگفت انگیزی در مشاهدات بیماری های روانی از خود نشان می دهد. باز هم گفت و گوهای درونی روبرت با خودش به ما اجازه می دهد احساسات غیر قابل بیان، افکار و خیال پردازی هایش را بشنویم و درون او بشناسیم و از این طریق عذاب روحی او را درک کنیم.
این داستان درباره ی روابط دو برادر است. اشاره ی روبرت به این مسئله که: «رابطه ی دو برادر نزدیک ترین رابطه ی بشری است» ممکن است در نظر اول قدری گستاخانه بنماید. اما نویسنده این رباطه را، رابطه ای به ویژه عمیق و اساسی می شناسد. در داستان «جرونیموی کور و برادرش» که در سال ۱۹۰۰ به چاپ رسید، شنیتسلر از نو رابطه بسیار نزدیک دوب رادر و جنبه های مختلف آن، از قبیل عدم اعتماد، محبت، نفرت، تردید،ترس و تقصیر را توصیف می کند. «گریز به تایکی» از داستان «جرونیمو» تیره تر ترسیم شده است.
شنیتسلر روی این داستان بیش از داستا های دیگر وقت گذاشت و چند بار آن را دوباره نویسی کرد. این داستان تا سال ۱۹۳۱ که تاریخ مرگ اوست، به چاپ نرسید.
آرتور شنیتسلر (به آلمانی: Arthur Schnitzler) (زاده ۱۵ می ۱۸۶۲ وین - درگذشته ۲۱ اکتبر ۱۹۳۱ وین)، رماننویس و نمایشنامهنویس اتریشی بود.
«روانشناسی» برای بسیاری از نویسندگان، موهبتی بزرگ است و بینشی ارزشمند را درباره ی چگونگی کارکرد ذهن انسان به آن ها می بخشد.
بخش زیادی از چیزی که آن را «زندگی طبیعی انسان» می نامیم، از ترس از مرگ و مردگان سرچشمه می گیرد.
برگمان فیلمساز بزرگ، از این نویسنده خیلی تعریف کرده