((نقب)) یکی از واپسین داستان های ناتمام کافکاست. کمتر از یک سال بعد از نوشتن این داستان، کافکا رخت از جهان بر می بندد. زمان نوشتن داستان زمستان 1923 است.
کافکا در داستان «نقب» فرانتس کافکا، ماجرای جانوری شبیه موش کور را تعریف می کند که برای رهایی از جهان بیرون، تصمیم می گیرد جای امنی برای خود در دل زمین تعبیه کند. این جانور همه وسایل لازم، سدهایی دفاعی و انبار آدوغه در پناه گاهش فراهم می آورد، اما جهان بیرون دوباره به سراغ او می آید و یک صدای سوت مانند ناخوش آیند و ممتد که منشای آن مشخص نیست آزارش می دهد. زندگی امن این جانور به هم می ریزد و او به جستجوی این صدای ناخوش آیند راهی می شود.
این نویسنده در داستان «نقب» به نوعی داستان «قصر» خود را از نگاهی درونی دوباره نویسی کرده است. وی دراین باره یادآور شد: در «قصر» شخصیت داستان به دنبال قصری بیرونی است تا به آن راه پیدا کند ولی کاراکتر این داستان به دنبال آرامش درونی و پناه گاهی زیرزمینی است.
پژوهشگران در سال های اخیر، به ارتباطاتی میان شباهت های اعصاب شناختیِ بیماری های روانی، و خلاقیت در ذهن اشاره کرده اند.
در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب با هم می خوانیم
داستان های «فرانتس کافکا»، معنی هایی را در خود جای داده اند که تنها پس از مطالعه ی چندباره ی آثار او برای مخاطبین آشکار می شوند.
در دست گرفتن جایزه نوبل ادبیات برای همه نویسندگان یک آرزو و رویا است. اما این رویا برای همه محقق نشد.
مخاطبین امروزی می توانند قدردان براد باشند که آثار کافکا را نگه داشت ولی واقعیت امر این است که کتاب محاکمه به خاطر «یک خیانت در امانت» در دسترس ما است
مطالعه ی آثار عجیب و کابوس وار کافکا به ما یادآوری می کند که پشت نقاب زندگی روزمره ی هر فرد، یک زندگی عاطفیِ منحصر به فرد و پر فراز و نشیب وجود دارد.
کمی باید بیرون رفت، تا دل آدم برای خانه تنگ شود.