وقتی کتاب زنی میان ما را می خوانید ، فرضیات زیادی را مطرح خواهید کرد و حدس های زیادی خواهید زد:
-شما فرض خواهید کرد که درباره ی یک همسر سابق حسود می خوانید.
- شما فرض خواهید کرد که او در مورد جانشین خودش وسواس دارد - زنی زیبا و جوان که قصد ازدواج با مردی را داردکه هر دوی آنها دوستش دارند.
- فرض خواهید کرد که آناتومی این مثلث عشق درهم تنیده را به خوبی می شناسید.
شما فکر می کنید زنی می خواهد به درون زندگی شوهر سابقش نفوذ کند تا او را برگرداند. شاید فکر کنید او زنی الکی و روانی است که شوهرش حق داشته ترکش کند. شاید با این زن همدردی کنید. شاید فکر کنید این یکی دیگر از آن داستان های کلیشه ای درباره ی تعقیب و گریز یک زن حسود است.
اما...
چیزی فرض نکنید.نتیجه گیری ای نکنید.سعی کنید بین دروغ ها را ببینید و بخوانید.
زنی میان ما یک رمان معمایی و یک تریلر روان شناختی است که تمام حدس ها و پیش فرض های شما را خراب می کند. این رمان تا انتها دستش را برای شما رو نخواهد کرد.
زنی میان ما، نوشته ی گریر هندریکس و سارا پکانن ، پیچیدگی های پنهانی یک ازدواج حساس را نشان می دهد. و حقایق خطرناکی را که ما به نام عشق از آنها چشم پوشی می کنیم.
خودتان را آماده کنید زیرا نمی توانید این کتاب را زمین بگذارید.
مبهوت کننده، فراموش نشدنی و شوکه کننده.
بهترین رمان تعلیقی خانگی از زمان دختر گمشده
تندتند در پیاده روی شهر گام برمی دارد. موهای بلوندش روی شانه هایش بالا و پایین می شود. گونه هایش گل انداخته و ساک ورزشی روی دستش بازی می کند. وقتی به آپارتمانش می رسد دست در کیفش می کند و کلیدهایش را درمی آورد. خیابان شلوغ و پر هیاهوست؛ تاکسی های زردرنگ رد می شوند و مسافران را از سر کار به خانه باز می گردانند. مشتریان وارد مغازه ها می شوند اما من چشم از او برنمی دارم.
لحظه ای جلوی در می ایستد و به پشت سرش نگاه می کند. مثل برق گرفته ها از جا می پرم. می ترسم متوجه نگاهم شده باشد. این همان تشخیص خیره شدن دیگران است و توانایی حس کردن اینکه کسی به آدم نگاه می کند. کل سیستم مغز انسان درگیر این میراث ژنیتک اجدادمان است - آن ها هم برای اینکه شکار حیوانات نشوند به این ویژگی اتکا داشتند. من هم این مکانیسم دفاعی را در خودم پرورش داده ام: وقتی پوستم مورمور می شود سرم به صورت غریزی بالا می آید تا دنبال یک جفت چشم بگردد که به من خیره شده. خطر غفلت از این هشدار را خوب می شناسم.
او تنها کسی بود که نلی صدایم می کرد...باورم نمی شد کسی مثل ریچارد این قدر به من علاقه مند باشد. وقتی کتش را درآورد بوی مرکباتی پیچید که پس از آن همیشه من را یاد او می انداخت. وقتی هواپیما پایین می آمد از من شماره تماس خواست. موقعی که داشتم شماره ام را می نوشتم دستش را آورد و به موهایم کشید. پشتم تیر کشید. این حرکتش مثل یک بوسه، صمیمی بود. گفت «خیلی خوشگلن. هیچ وقت کوتاهشون نکنین.» از آن روز به بعد-تا گردباد عشقمان در نیویورک و مراسم عروسی در فلوریدا و سال هایی که در خانهٔ جدید ریچارد در وست چستر سپری شد-من همیشه نلی او بودم.
در این مطلب قصد داریم به شکل خلاصه با ویژگی ها و عناصر مهم «داستان نوآر» بیشتر آشنا شویم.
بدنه کل داستان شباهت خیلی زیادی به کتاب خدمتکار داشت (در واقع این زودتر منتشر شد)
کتاب خیلی خوبی بود، نیاز به یه کم صبر و حوصله داشت تا با جریان داستان همراه شی و به مرور هی جذابتر میشد و خواننده رو شوکه میکرد.
مسخره. درین. کتابی ک. خوندم بود. ۲تا آدم. روانی. موضوع. داستان بود. کتابای. بهتری. هم. هس
عالی هست. در مسیر داستان چندین بار خواننده رو سورپراز میکنه
رونده داستان خسته کننده بود طوری که بزور بخوای بخونیش ولی از صفحه ۲۰۰ به بعد هیجان شروع شد
خود داستان بد نیست و مفهوم خوبی رو میرسونه ولی نویسنده میتونست تو حداکثر تو سیصد صفحه و نه بیشتر داستان رو جمع کنه و همین طولانی بودن و کند بودن روند داستان باعث شده بود داستان خسته کننده بشه من چون عادت ندارم کتابی رو نیمه رها کنم تا اخر خوندم ولی توصیه اش نمیکنم
وقت تلف کردن
ارزش خوندن داره واقعا
از کدوم انتشارات بخرم بهتره یا کدوم ترجمه بهتری داره؟!
بگین کدوم ترجمه بهتره لطفا
نشر کوله پشتی معتبرترین نشره