کتاب کلکسیونر

The Collector
کد کتاب : 16832
مترجم :
شابک : 978-6220101352
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 310
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1963
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 29
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

«جان فاولز» از نویسندگان پرفروش در ادبیات انگلیس

معرفی کتاب کلکسیونر اثر جان فاولز

کتاب «کلکسیونر» رمانی نوشته «جان فاولز» است که نخستین بار در سال 1963 وارد بازار نشر شد. «کلکسیونر»، داستان «فردریک کلگ» است: مردی غیرعادی و به شدت تنها که به جمع آوری پروانه ها علاقه دارد. او به تازگی شیفتگی وسواس گونه ای را به دختری دانشجو به نام «میراندا گری» پیدا کرده و همزمان با تحسین و ستودن دختر از راه دور، نقشه ای را در ذهنش شکل می دهد که به او اجازه خواهد داد دختر را به دست آورد—مانند یکی از پروانه هایش. «فردریک» خانه ای در مناطق حاشیه ای می خرد، به همراه ابزار و وسایلی که فکر می کند دختر به آن ها نیاز خواهد داشت. «فردریک» متقاعد شده که اگر «میراندا» را برباید و او را پیش خودش نگه دارد، دختر بالاخره به او علاقه پیدا خواهد کرد.

کتاب کلکسیونر

جان فاولز
جان فاولز، زاده ی 31 مارس 1926 و درگذشته ی 5 نوامبر 2005، رمان نویسی انگلیسی بود. فاولز پس از پایان خدمت سربازی در سال 1947، به نیوکالج آکسفورد رفت و در رشته های زبان فرانسوی و آلمانی به تحصیل پرداخت. او در همین زمان و در آکسفورد برای اولین بار، نویسندگی را به شکلی جدی به عنوان حرفه ی اصلی خود در نظر گرفت. آثار فاولز به زبان های متعددی ترجمه شده اند و اقتباس های گوناگونی از داستان های او انجام شده است.
نکوداشت های کتاب کلکسیونر
A superb novel.
رمانی خارق العاده.
Time Time

This tale of obsessive love remains unparalleled in its power to mesmerize.
این داستان درباره عشق وسواس گونه، همچنان قدرتی بی نظیر در مسحور کردن مخاطبین دارد.
Barnes & Noble

As a horror story, this book is a remarkable tour de force.
این کتاب به عنوان یک داستان وحشت، دستاوردی شایان توجه است.
New Yorker New Yorker

قسمت هایی از کتاب کلکسیونر (لذت متن)
تنها مشکل، «میراندا» بود. موقعی که برنده شدم، برگشته بود خانه، تعطیلات دانشگاه هنر بود، و فقط توانستم شنبه صبح ببینمش. تمام مدتی که در لندن بودیم و خرج می کردیم و خرج می کردیم، در این فکر بودم که دیگر نمی بینمش.

ولی بعد با خودم می گفتم حالا که پولدار شده ام، می توانم شوهر خوبی برایش باشم، اما دوباره ته دلم می گفتم مسخره است، آدم ها فقط به خاطر عشق ازدواج می کنند، خصوصا دخترهایی مثل «میراندا».

حتی زمان هایی بود که فکر می کردم فراموشش خواهم کرد. ولی فراموش کردن چیزی نیست که دست خودت باشد، برایت اتفاق می افتد. منتها برای من اتفاق نیفتاد.