تابستان داغی بود، داغ ترین تابستانی که دیده بودم. اگر در طول روز جرات می کردم حتی برای مدت کوتاهی بیرون بروم، از گرما سرگیجه می گرفتم. نور آنقدر چشم را می زد که خط ساحلی و حتی دریا ته رنگ مایل به زرد گرفته بودند. پایین، در ساحل خیلی ها گرمازده شده بودند و آژیر آمبولانس ها از آیریس شنیده می شد. میهمان ها در اتاقشان برای خنک شدن دوش می گرفتند و تمام مدت از همه جا صدای ریزش آب می آمد. گل و گیاه های توی حیاط از گرما پژمرده شده بودند اما جیرجیرک های چسبیده به درخت زلکوا شب و روز می خواندند. روی پسرک توی حوض چند ترک ایجاد شده بود. طبق پیش بینی رادیو، موج گرما در چند روز آینده همچنان ادامه داشت. میهمان هایمان دور میز صبحانه با صدایی وارفته و آرام درباره وضع هوا حرف می زدند، اما ساحل رفتن شان سرجایش بود
«یوکو اوگاوا»، این داستان پادآرمان شهری را با الهام گرفتن از کتاب «خاطرات آن فرانک» خلق کرد.
ادبیات این سرزمین بسیار وسیع، نمایانگر وجوه مختلفی از زندگی مردم ژاپن، ابزاری برای قدردانی از سنت ها و همدلی آن ها با طبیعت است
سلام کتاب هتل ایریس را میخواهم ضمنا آیا کتابهای زیر موجوده ؟ کتابهای صادق چوبک : انتری که .... ، تنگسیر و ...، کتاب لطیف است شب ، اسکات فیتز جرالد ؟
فوق العاده مزخرف بود