«دماغ» کتابی نوشته نیکولای گوگول، نویسنده روس است. این اثر در دسته داستانهای کوتاه تقسیمبندی می شود و بنمایهای طنز دارد و به نقد ردهبندیهای اجتماعی که در دوره پتر کبیر در روسیه باب شد میپردازد. «دماغ» درباره یکی از مقامات رسمی سن پترزبورگ است که بینیاش از روی صورت او فرار کرده و زندگی تازهای همراه با پیشرفت برای خود آغاز میکند.
داستان «دماغ» به سه بخش تقسیم میشود. بخش اول که ماجرای آن از 25 مارس آغاز میشود درباره آرایشگر ایوان یاکولوویچ است که هنگام صبحانه، نانی را که همسرش پخته از وسط دو نیم میکند و دماغی در نان پیدا میکند. ایوان متوجه میشود که دماغ شبیه بینی یکی از مشتریان همیشگی او سرگرد کوالیوف است. ایوان بینی را در پارچهای میپیچد و سعی میکند آن را از روی پل به رودخانه پرتاب کند اما توسط افسر پلیس دستگیر میشود. ایوان برای دوری از دردسر تلاش میکند به افسر پلیس رشوه بدهد، اما افسر امتناع کرده و او را دستگیر میکند.
در بخش دوم داستان اما ماجرا مربوط به صاحب دماغ است. سرگرد کوالیوف یک روز صبح متوجه میشود که بینیاش گم شده است. کوالیوف تصمیم میگیرد تا ماجرا را به رئیس پلیس گزارش دهد اما در راه بینی خود را در لباس یک مقام عالی رتبه میبیند که شبیه انسانها لباس پوشیده است. کوالیوف بینی خود را تعقیب میکند اما دماغ فرار میکند و به همین دلیل کوالیوف به آپارتمان خود باز میگردد. در پایان این بخش او در نهایت بینی خود را به دست میآورد اما دیگر حتی با کمک پزشک هم قادر به برگرداندن بینی به صورتش نیست. در قسمت سوم داستان که در 7 آوریل، رخ میدهد کوالیوف با بینی خود از خواب بیدار شده و به عادتهای گذشته زندگی خود برمیگردد.
کتاب دماغ