ایوان ایوانویچ بدون این که به ایوان نیکیفورویچ نگاه کند گفت: بنده هیچ نیت بدی نداشته ام. ای اشراف زادگان محترم! در برابر خدا و شما قسم می خورم که من هیچ آزاری به دشمنم نرسانده ام. آخر برای چه مرا بدنام می کند و به مقام و درجه ی من اهانت می کند؟
کافی بود این گفت و گو یک دقیقه دیگر ادامه یابد تا خصومت دیرینه فروکش کند. ایوان نیکیفورویچ دیگر دستش را هم در جیبش کرده بود تا انفیه دانش را بیرون بکشد و بگوید: باشد خدمت تان بگذارید دوستانه خدمت تان عرض کنم ایوان ایوانویچ! شما اصلا معلوم نیست برای چه رنجیدید، فقط برای خاطر این که من شما گفتم غاز!