در گوشه یی، افسری روی نیمکت ولو شده بود، بالشی زیر دنده هاش و پیپی گوشه لب اش گذاشته بود و با خیال تخت و با فصاحت سرگرم بازگو کردن ماجراهای عشقی اش بود. همه توجه کسانی که گرد او حلقه زده بودند به سخنان او جلب شده بود. مالک خیل چاقی که دست هایی کوتاه مثل سیب زمینی کش آمده داشت، با توجه بسیار به سخنان او گوش می داد و آب از لب و لوچه اش راه افتاده بود و فقط هر از چند گاهی سعی می کرد دست های کوتاهش را به پشت پهن اش ببرد و انفیه دان اش را از جیب عقب بیرون بیاورد. در گوشه یی دیگر، بحثی پروشور در مورد آموزش های توپخانه ای در گرفته بود، و فیثاغور فیثاغوروویچ، که تا آن موقع دوبار اشتباهی به جای سرباز بی بی به زمین زده بود، وارد این بحث خصوصی شد و از همان جا که نشسته بود، با فریاد، جملاتی از این قبیل می گفت:”چه سالی؟” یا “در کدام هنگ؟” و متوجه نبود که در اکثر موارد سوالات او ربطی به بحث ندارد.
«گوگول» که یکی از چهره های پرتضاد در ادبیات به شمار می آید، یک «رئالیست» تحسین شده بود که شاهکارهای «سوررئالیستی» می نوشت.
در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب با هم می خوانیم
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
نهایتا داستان خالیای بود و فقط نوشتار گوگول بود که داستان رو خواندنی میکرد.
داستانی کوتاه درباره عاقبت کار افراد لاف زن و خودستا
کتاب خوبی نبود خوشم نیومد