گوگول بزرگترین هنرمندی است که روسیه تا به حال پرورش داده است.
ترکیبی ویژه از کمدی، تفاسیر اجتماعی و فانتزی.
کاوشی سرگرم کننده اما تشویش آور درباره ی جنون.
لعنت! بیش از این دیگر نمی توانم تحمل کنم... همیشه اشراف زاده ها یا ژنرال ها. تمام چیزهای خوب این دنیا همیشه نصیب اشراف زاده ها یا ژنرال ها می شود. مردم طبقه ی ما به زحمت مایه ی دلخوشی کوچکی فراهم می کنند و درست هنگامی که می خواهند از این شادی نصیب ببرند، یک اشراف زاده یا ژنرال از راه می رسد و این شادی کوچک را هم از دستشان می قاپد. به جهنم! دوست داشتم یک ژنرال بودم، نه فقط به خاطر تصاحب سوفی و بقیه قضایا، بلکه دوست دارم ببینم که این آقایان با تمام لطیفه های درباری شان دنبال من چهار دست و پا می خزند.
بلوار نیفسکی همه ی روز را به فریب و نیرنگ مشغول است، اما بدتر از همه شب هاست، آن زمانی که تاریکی همچون فرشی بر آن گسترده می شود و تنها دیوارهای زرد و سفید ساختمان ها قابل تشخیص اند، زمانی که همه ی شهر، تیمارستانی از هیاهو و نور می شود، زمانی که ده ها هزار کالسکه از پل ها عبور می کنند، کالسکه چی ها فریاد می زنند و اسب ها را هی می کنند و زمانی که شیطان خودش بیرون می خزد و چراغ های خیابان را روشن می کند، تنها بدین منظور که همه چیز را با جلوه ای دگرگونه به نمایش درآورد.
سرگرد کاوالیوف برای گرفتن پستی مناسب شأنش به پترزبورگ آمده بود. اگر خوش شانسی می آورد، می توانست معاونت یک اداره ی دولتی را به دست آورد، اما اگر چنین توفیقی نصیبش نمی شد، شغلی نظیر منشی وزارتخانه در یکی از ادارات مهم دولتی به او واگذار می شد. سرگرد کاوالیوف بی میل نبود ازدواج کند، اما فقط با کسی که حداقل دویست هزار روبل جهیزیه داشته باشد. حال خواننده می تواند تصور کند که احساس این مرد، وقتی به جای دماغی زیبا و با اندازه کاملا طبیعی چیزی جز سطحی صاف و غیر طبیعی ندید، چه بود.
نویسندگان پرتعدادی در «ادبیات روسیه» ظهور کرده اند که ایده های ژرف، آثار ادبی و توانایی آن ها در داستان سرایی در طول زمان طنین انداز بوده است.
«گوگول» که یکی از چهره های پرتضاد در ادبیات به شمار می آید، یک «رئالیست» تحسین شده بود که شاهکارهای «سوررئالیستی» می نوشت.
در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب با هم می خوانیم
«روانشناسی» برای بسیاری از نویسندگان، موهبتی بزرگ است و بینشی ارزشمند را درباره ی چگونگی کارکرد ذهن انسان به آن ها می بخشد.
وقتی که آثار کلاسیک را مطالعه می کنید، در واقع در حال خواندن کتاب هایی هستید که نقشی اساسی در شکل گیری چگونگی نوشتن و خواندن ما در عصر حاضر داشته اند
جنس کاغذها بالکی هست؟کیفیتش چطوره
اون چاپی که من دیدم، از کاغذ بی کیفیتی استفاده شده بود. ولی خودمم میخواستم از دوستانی که چاپهای بعدی رو تهیه کردن بپرسم که آیا از کاغذ بهتری استفاده شده یا نه.
در عین سادگی پشت بعضی داستانها معنای عمیقی بود. خصوصا ماجرای نزاع .
فانتزی وطنزی شیربن وگاه تلخ...باترجمه ای روان. از" پدر ادبیات روس" ویاد اوری این کلام که" هم ی ما از زیر شنل گوگول بیرون امده ایم " ومن خواننده قلم انتقادی و سحار گوگول را به ستایش بر میخیزم. ، وچه دلربا...
بسیار کتاب لذت بخش و فوق العاده ای هست. داستانها روان-زیبا-دل نشین و پندآموز. ترجمه خوبی داره ولی نکته عجیب این هست که در چاپ 25م و با این قیمت این مقدار غلطهای نگارشی و املایی، عجیب و بی انصافی هستش!.
سلام کتاب صوتی نیست دلم میخواد بخونم یا گوش بدم توان خرید ندارم درود
گاهی، داستانِ کوتاهی مانند "شنل" بسیار دقیق، پُر معناتر از کتاب هایی هست که هم قطور هستند و هم نامِ شاهکار به آنها داده میشود. گوگول حدود ۲۰۰سال قبل، چه قلمِ زیبایی داشته. یادش گرامی. ترجمه خشایار دیهیمی، که از اولین ترجمههای ایشان هست، بسیار خوب و روان بود.
در عین حال که شخصیتها خیلی ساده و عام هستن، ولی نیکلای گوگول با همین شخصیتها داستانهای بسیار جذابی رو روایت میکنه. لحن متن در عین حال که جدیه، در لحظاتی به طنز کاملاً جدیای بر میخورید که باعث میشه بلند بخندید. داستایوفسکی هم داستان «همزاد» رو از «یادداشتهای یک دیوانه» و «دماغ» الهام گرفته.
حیف گوگول که از مسیرش منحرف شد. برای من عزیزترین نویسندهی روسه
یعنی چی؟
یعنی چی؟
یعنی اوایل داستانهای طنز و کوتاه مینوشت. بعد به نوشتن رمانهای طولانی و انتقادی روی اورد. مثلا اوایل با پوشکین هم نشین بود و شنل را نوشت که خیلی خوب بود. ولی بعدها رمان نفوس مرده رو نوشت که زیاد خوب نبود.
عجب . چون مطابق نظر ما نیست انگ انحراف میزنیم
کتابی بسیار جذاب با مایه هایی طنز که برای آشنایی با گوگول خوب است.
داستان شنل و دماغ برای من جذاب بودن
گوگول عالیه همه باید "شنل" رو بخونن. چهار داستان اول کتاب به اعتقاد من بسیار بالاتر از بقیه کتاب میایستند، به شکل خاص "شنل".
هیچکس در ادبیات و داستان نویسی، به اندازه گوگول نمیتونه با مخاطبش ایجاد صمیمیت کنه.
داستان شنل و دماغ خیلی خوب بود =)) خیلی سلک ساده و شیرینی داشت.
چقدر دوست داشتم روند داستان رو
حتا با نخوندنشم چیزی رو از دست نمیدید. خوندن کتابای نویسندگان روسی، یه علاقه خاص میخواد که هر کسی نداره. من که اصن نمیتونم ارتباط برقرار کنم باهاشون
خب تو اصلا نخون چی کار کنیم الان؟
داستان شنل از این مجموعه یک شاهکار است.
یادمه که کتاب خوندن رو با این مجموعه داستان شروع کردم. چقدر گوگول و شاهکارهاش رو دوست دارم. بهزودی هم رمان نفوس مرده رو خواهم خواند.
وجه مشخصهی داستانهای گوگول سادگی قصهنویسی، بکر بودن و سرزندگی خندهآور آنهاست که همیشه تحتتأثیر احساس عمیق غم و دلتنگی قرار میگیرد. داستانهای این کتاب کمدیهای سرگرم کننده ای هستند که در واقع سرشار از حقیقتهای زندگی اند!