«وی» موجودی است عظیمالجثه و زاییدهی خیال عوامالناس. او را فرمانروای گورزادها میدانند و همیشه کوتولههایی همراهیاش میکنند. گفته میشود پلکهایش آنقدر سنگیناند که به زمین ساییده میشوند. گوگول در این نوولای کوتاه این افسانهی عامیانه را دستمایهی داستانسرایی خود کرده و از دل آن روایتی غریب و جذاب بیرون کشیده است.
خما بروت فیلسوف، دانشجوی سال سوم مدرسهی علمیهی کییف همراه دو تن از دوستانش که یکی الهیدان و دیگری سخنور است به روستاهای اطراف سرک میکشد و در ازای تدریس و خواندن سرودها از اهالی آذوقه و خوراکی دریافت میکنند. در یکی از این روزها، این سه تن راه خود را گم میکنند و از مسیر اصلی منحرف میشوند. آنها در دل وحشت شب قیرگون گرفتار میشوند و سراسیمه به دنبال سرپناهی هستند تا شب را در امان بگذرانند. همین است که به منطقهای میرسند که در آن یکی دو خانهی پراکنده قرار گرفته اند. سه رفیق تلاش میکنند آنجا پناه بگیرند اما اتفاقات غریب و توضیحناپذیری در پاسی از شب رخ میدهد. روز بعد از مدرسهی علمیه خبر میرسد که خما باید سه روز بر پیکر سرد دختری جوانمرگ دعا بخواند و شبزندهداری بکند. شرایط غریب و موهوم دست در دست هم میدهند و عالمی نیمهرئالیستی-نیمهفانتزی در دنیای داستان رقم میزنند.
گوگول مهارت بیبدیلی در داستاننویسی داشت. نثر جذاب و بدیع او توانایی بسیاری در غرقه کردن مخاطب در دنیای خیال و داستان فراهم میآورد. توجه او به تاریخ و فرهنگ غنی کشور خود، به آداب و رسوم و سنتها در بیشتر داستانهایش آشکار است. او همچین به فولکور بخش پهناوری از سرزمینش تسلط داشت. از کودکی مادرش به او قصههای جن و پریان میخواند و این مسئله در شکلگیری باور گوگول به ارواح نقش مهمی داشت. او در این داستان روایت جذابی از ارواح خبیثه و جادوگران ارائه میدهد و به بررسی آنها در بخشی از فولکور عامهی مردم میپردازد. کاری که نویسندهای پیش از او انجام نداده بود. او در «وی» به پدیدهها، ویژگیها و اصطلاحات فرهنگی بسیاری اشاره میکند که فهم آنها در درک هر چه عمیقتر داستان مفید است.
کتاب وی