این دسته از کتاب ها، ضربان قلب مخاطب را به بازی می گیرند و هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برای او به ارمغان می آورند.
چی بگم؟ تجربهی عجیبی بود. نمیدونم به بقیه همچین حسی میده یا نه ولی برای من پر از فلش بک بود…فلش بک نه شبیه جریان سیال ذهن یا در موارد دیگر حالت عادی ادبیات…فلش بک هایی از جنس سینما. مثل زمانی که بوئن وارد یک خیابان میشد و جملهی بعد یاد ماجرای دیگری میافتاد. همچنین کتاب روی احساس آدمها بسیار تمرکز کرده، حسی که ادمها نسبت به هم دارن، این که هرکس به چه چیزی فکر میکنه، یا اینکه اصلا فکر میکنه؟
کتاب گربه اثر ژرژ سیمنون، نویسندهی بلژیکی قرن بیستم است. کتاب در سال 1967 منتشر شد و رمانی است با عناصر داستان روانشناسانه و البته کمدی سیاه. سیمنون کتاب را تنها در دو هفته نوشت. این نویسندهی پرکار در طول سالهای فعالیتش نزدیک به 500 رمان و داستان کوتاه نوشت و به داستانهای کارآگاهیاش معروف است. گربه جزو آن دسته از آثار غیرکارآگاهی این نویسنده است. داستان گربه ماجرای یک ازدواج دوم است. زن و مردی که سنی ازشان گذشته و همسرانشان را از دست دادهاند، با هم ازدواج میکنند. آنها آشنایی چندانی با هم ندارند و بدون این آشنایی زیر یک سقف میروند. رابطهشان کمکم تبدیل میشود به چیزی که بر مدار نفرت میگذرد، نفرت به دلیل کشتن حیوان خانگی همدیگر. هردوی آنها از هم بیزارند؛ اما آنچه آنها را کنار هم نگه میدارد، این حقیقت است که بدون وجود همدیگر نمیتوانند زندگی کنند. آنها با هم حرف نمیزنند و تنها راه ارتباطیشان پیغامهایی است که گاهی روی کاغذ مینویسند. سیمنون شرایط و وضعیتی را تصویر کرده که یک ازدواج کاملا از دست میرود. رابطهای که تبدیل میشود به نیازِ بودن با آدمی که بتوان با بیزاری هر روز به راهها و ترفندهای جدید برای آزارش فکر کرد.