یونس سال هاست که در شکم نهنگ زندگی می کنه، اون راه می ره، نفس می کشه، غذا می خوره و لبخند می زنه، اما هیچ کدوم اینا واقعی و از صمیم قلب نیستن، نه با عذابی که به خاطر از دست دادن نازنین در قلبش احساس می کنه...
وبه یک باره دست سرنوشت، فرصتی برای جبران در اختیارش می ذاره اما این همه ماجرا نیست. آیا یونس می تونه با خاطرات تلخ اتفاقات گذشته و تاثیرشون روی زندگی خودش و دیگران مواجه بشه؟
کتاب زیر شلاق زمستان