در همان حال بلند شد و من راهی برای آرام کردنش بلد نبودم، جز...بغل کردنش!
به خودم فشردمش.
ببین،خودت مجبورم می کنیا! هی میگم آروم باش، حرف میزنیم، تو کتت نمی ره... حالا اینجا مجبوری به حرفام گوش کنی.
به تقلایی شدید افتاد برای رها شدن، اما نمی توانست.
گوش کن! وقتی میگم اولین و آخرین عشق منی، باید باور کنی! باید باورت بشه که تا حالا، انگشتمم اون زنی رو که اسمش تو شناسنامه مه، از روی هوس لمس نکرده... باید باور کنی اون قدر عاشقتم که هیچ کسی رو جز تو نمی بینم... باورت بشه که بدون تو دنیا رو نمی خوام... برای داشتنت حاضرم با همه بجنگم و حتی بمیرم و تو رو با یکی دیگه نبینم... .