بیخودترین کتابی که توو ژانر ترسناک خوندم. از دیوار خون میاد بعد زنه فرار نمیکنه نشسته زندگی میکنه باهاش و میشوره خونو. انقدر دیگه با مقوله ارواح راحت و ریلکس برخورد میکردن حس ترس القا نمیکرد دیگه. مضحک شده بود.
دوستش نداشتم. به نظرم به یک موضوع ترسناک، خیلی عادی نگاه میکرد. و اینکه چرا زن و شوهر، ارواح رو میدیدن ولی بقیه نه؟ اخرش هم که کاملا فیلم هندی شد😐
آیا این کتاب ارزش خوندن داره؟
خیلی خفنه
نه اصلا. انگار فیلم هندیه