کتاب سونات زمستان

Winter Sonata
کد کتاب : 143407
مترجم :
شابک : 978-6222675264
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 184
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 1928
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : 1 مهر

معرفی کتاب سونات زمستان اثر دوروتی ادواردز

سونات زمستان تنها رمان دوروتی ادواردز و البته دومین و آخرین کتاب اوست؛ رمانی که بازنمایانگر تأثیرپذیری او از فضای داستانی چخوف، دغدغه‌های اجتماعی و بازاندیشی‌ا‌ش در مناسبات نابرابری جنسیتی و طبقاتی و نیز زیست روانی و رانه‌ا‌ی رنجور توأم با امید و نومیدی‌ا‌ش است. از نظر جایگاه ادبی نیز سونات زمستان را باید در زمره‌ی معدود آثاری دانست که پنداره‌ی «ادبیات مدرنیستی مردانه» را به چالش می‌کشند، پنداره‌ا‌ی که گاه در توصیف فضای حاکم بر ادبیات معاصر متأثر از آثار نویسنده‌های مردی همچون تی‌اس الیوت، ازرا پاوند و جیمز جویس از آن استفاده می‌شود؛ به این معنا، این رمان داعیه‌ی علم‌کردن نوشتاری زنانه را دارد.

کتاب سونات زمستان

قسمت هایی از کتاب سونات زمستان (لذت متن)
آفتاب فقط کودکان و گربه‌های ده را فریب می‌داد. الکساندر کلارک کوچک، از اهالی خانۀ آقای نتل، لباسش را وسط خیابان از تن درآورد و وقتی خواهرش پاولین او را دید، چنان به باد سیلی‌اش گرفت که مثل همیشه زد زیر گریه. دوباره لباس تنش کرد. از بازویش گرفت و شروع کرد به تکان دادنش، چنان‌که هق‌هق پسرک بلند شد. بعد از آن دست از سرش برداشت تا برود و روی لبۀ پیاده‌رو بنشیند. کسی از آن‌جا می‌گذشت و برای آنکه گریه‌اش را بند بیاورد، به او نیم پنی پول داد، اما پسرک همسایه به محض اینکه از چشم بقیه دور ماندند، پول را دزدکی قاپید و الکساندر، همچنان گریان، جاده را تنها به سمت بالا در پیش گرفت. خواهرش پاولین به ادارۀ پست رفت. قرار بود برای مادرش خرید کند؛ اما می‌خواست اول مستأجر جدیدشان را ببیند، زیرا او دیشب، دیروقت رسیده و صبح هم مادر به پاولین اجازه نداده بود صبحانه‌اش را ببرد. خانم کلارک خودش امروز صبحانه را حاضر کرده بود. پاولین داخل رفت و برگۀ تلگرافی خواست. آرنولد نتل به او برگه‌ای داد. مردی جوان و عجیب‌و‌غریب بود؛ خوش‌لباس‌تر از همۀ پسران گروه کر. پاولین به او لبخند زد. بعد سرش را پایین انداخت و یکی از پاهایش را روی زمین کشید. دوباره سرش را بلند کرد؛ گویی نمی‌توانست جلوی خنده‌اش را بگیرد. نتل نیز آشکارا گمان برد که دخترک به او می‌خندد. صورتش سرخ شد. از قرار معلوم بسیار کم‌روست و گذشته از هرچیز، از دختران ترسی ناشناخته دارد.