کتاب کلاغ کوکی

The Clockwork Crow
کد کتاب : 24814
مترجم :
شابک : 978-6004627023
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 152
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 2018
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 34
زودترین زمان ارسال : 6 اردیبهشت

«کاترین فیشر» از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز

معرفی کتاب کلاغ کوکی اثر کاترین فیشر

کتاب «کلاغ کوکی» رمانی نوشته ی «کاترین فیشر» است که نخستین بار در سال 2018 به چاپ رسید. دختری بی سرپرست به نام «سرن» به سوی عمارتی دورافتاده در حرکت است تا زندگی جدیدش را در آنجا آغاز کند. اما شبی در یک ایستگاه قطار خلوت، غریبه ای اسرارآمیز یک بسته را به او می دهد که درونش، یک کلاغ سخنگوی مکانیکی است. «سرن» که نمی داند با این بسته چه کند، آن را با خود به خانه ی جدیدش می برد. اما وقتی «سرن» به آنجا می رسد، درمی یابد که خبری از خوشحالی و جشن کریسمس نیست چرا که پسر جوان خانواده به نام «توماس»، تقریبا یک سال است که گم شده و احتمالا توسط موجودات جادویی ربوده شده است. «سرن» حالا با کمک کلاغ کوکی و اندکی از جادوی زمستان، قصد دارد به سفری خطرناک برای بازگرداندن «توماس» به خانه برود.

کتاب کلاغ کوکی

کاترین فیشر
کاترین فیشر متولد 28 اکتبر 1957 یک شاعر اهل ولز و رمان نویس کودک است که. او همچنین به عنوان معلم مدرسه و دانشگاه کار کرده است. او در شهر نیوپورت ، ولز زندگی می کند.
نکوداشت های کتاب کلاغ کوکی
It glimmers with winter magic.
اثری درخشان از جادوی زمستان.
Barnes & Noble

An enthralling story of family and belonging.
داستانی مهیج درباره ی خانواده و احساس تعلق خاطر.
Penguin Random House Penguin Random House

Readers will eagerly anticipate the forthcoming sequel.
مخاطبین مشتاقانه منتظر دنباله ی این داستان خواهند بود.
Kirkus Reviews Kirkus Reviews

قسمت هایی از کتاب کلاغ کوکی (لذت متن)
«سرن» بعد از این که حمام کرد و دوباره پیراهن کهنه اش را پوشید، روی نشیمنگاه کنار پنجره ی اتاقش نشست و با چهره ای پکر و غمگین به چمنزارهای سفید چشم دوخت. پس کس دیگری اینجا نبود. نه کاپیتان «آرتور»، نه لیدی «میر» و نه «توماس».

اما چرا حرف «توماس» که شد، خانم «ویلیرز» چنان رفتار عجیبی کرد؟ انگار خیلی عصبانی شده بود. واضح بود که اسراری پشت پرده هست، وگرنه «دنزل» آن حرف را نمی زد. همه چیز خیلی عجیب بود.

از پله ها رفت پایین و به تک تک اتاق ها سر زد تا کتابخانه را پیدا کرد. از کنار در که سرک کشید فضای کتابخانه را سرد و تاریک دید، اما وقتی یکی از پرده های بلند را کنار زد تا کمی نور داخل شود، در کمال شگفتی دید که صدها و صدها کتاب در گنجه های چوبی ردیف شده اند. حق با «دنزل» بود. قطعا یک دنیا کتاب برای خواندن در اختیار داشت.