ابوالحسن نجفی، زبان شناس، مترجم، ویراستار بزرگ کشور و عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی، در سال ۱۳۰۸ در خانوادهای مذهبی و سنتی متولد شد. او تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در اصفهان گذراند و در رشته ادبیات فارغ التحصیل شد. در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران زیر نظر استادانی چون پرویز ناتل خانلری، فاطمه سیاح و موسی بروخیم به تحصیل در رشته زبان فرانسه پرداخت. سپس در رشته زبان شناسی در سوربن زیر نظر آندره مارتینه به ادامه تحصیل مشغول شد.
او ابتدا به عنوان دبیر در اصفهان مشغول به کار شد. سپس در گروه ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان به تدریس پرداخت و تا سال ۱۳۴۹ در آنجا بود. در همان سال به تهران آمد و همکاری خود را با موسسه فرانکلین آغاز کرد. همزمان به عنوان استاد مدعو در گروه زبان شناسی دانشگاه تهران نیز مشغول شد. او همچنین مدتی در دانشگاه آزاد (پیش از انقلاب)، مرکز نشر دانشگاهی و گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی نیز همکاری داشت. در مرکز نشر دانشگاهی به تدریس «وزن شعر فارسی»، «مبانی زبان شناسی و کاربرد آن در زبان فارسی» و «امکانات زبان فارسی در ترجمه» مشغول بود.
اندیشه گردآوری و تدوین لغات عامیانه نخستین بار در دوران دانشجویی در دانشگاه تهران به ذهن من راه یافت. چند تن از دانشجویان افغانستانی که دوره عالی ادبیات فارسی را می گذراندند به من می گفتند که رغبتی به خواندن داستانهای ایرانیان ندارند، زیرا بسیاری از لغات و اصطلاحات مستعمل در این نوشته ها را درنمی یابند. اما تصمیم نهایی را وقتی گرفتم که روزی، در سال 1362، یک دانشجوی فرانسوی که در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران تحصیل می کرد، عبارتی را که در کتاب بوف کور صادق هدایت دیده بود به من نشان داد و پرسید: «مگر جان قابل دیدن است؟» آن عبارت که از زبان مرد بیمار گوشه نشینی نقل شده چنین است: «ننجون [= دایه ام] مثل بچه با من رفتار می کرد. می خواست همه جان مرا ببیند.» البته معنای جان برای من فارسی زبان که این زبان را نخست در دامان مادر آموخته ام آشکار بود، اما راستش را بگویم، هر گز توجه نکرده بودم که این کلمه در فارسی عامیانه به معنای «تن و بدن» به خصوص «تن برهنه» است.
«شازده کوچولو»، این شاهکار ادبی پر از درس هایی است که کودکان را برای ورود به دنیای بزرگترها آماده می کند.
یک فرهنگ عالی و فوق العاده که براساس اصول علمی و حرفهای نگاشته شده است
می بخشید من تصادفا این مطلب را خواندم و زبان شناس هم نیستم اما مطلبی را که آغای ابولحسن نجفی نوشته اند که اولین بار بعد شنیدن نظر دانشجویان افغانستانی در فکر نوشتن فرهنگ اصطلاحات .. افتاده اند بعد جمله از کتاب بوف کور (..... همه جان مرا ببیند ) را یاد آوری و بالاخره فرموده اند که برای اولین بار متوجه شده اند که جان به معنی بدن و بدن برهنه در فارسی بکار میرود . منظورم از این پر گویی اینست که خدمت شما عرض شود که ما فارسی زبانهای افغانستان هم در زبان عامیانه ما از کلمه جان به معنی بدن یا بدن برهنه استفاده میکنیم مثلا مادر ما میگفت برو بچه کالای نو ات را در جانت کن باز برو یعنی لباس نو ات را بپوش
دانشجوی فرانسوی پرسیده این جمله رو دانشجوی افغانی گفته چون درک بعضی کلمات برایشان سخت هست علاقه ای به خواندن کتابهای وداستانهای فارسی نداشتند