زبانی که فرضا فاقد قواعد دستوری باشد زبانی است که اجزای جمله را بدون رعایت ترتیب معینی در کنار یکدیگر قرار می دهد و ناچار وظیفه ی بیان روابط میان اجزا را بیاد منحصرا بر عهده ی معانی واگذارد. در نتیجه برای بیان یک مفهوم در حالت فاعلی و در حالت های مختلف مفعولی باید چندین کلمه ی جداگانه و متفاوت بسازد و به این ترتیب به جای یک کلمه نیاز به ده ها کلمه هست. چنین زبانی، به فرض وجود، در بیان دقایق واقعیت عملا دچار اشکال می شود و از عهده ی رفع نیازهای ارتباطی برنخواهد آمد. از همین روست که زبان بی دستور در جهان وجود ندارد.
زبان یک نقش اصلی (ایجاد ارتباط) و سه نقش فرعی (تکیه گاه اندیشه، حدیث نفس، ایجاد زیبایی هنری) بیش ندارد؛ نهایت آنکه دومین نقش زبان، یعنی تکیه گاه اندیشه، چندان در خورد ارزش و اهمیت است که می توان آن را همسنگ نقش اصلی آن دانست.
این خصوصیت اصلی زبان را مارتینه «تجریه ی دوگانه» می نامد: تجزیه ی اول تقسیم کلام به تکواژ و تجزیه ی دوم تقسیم تکواژ به واج. بنابراین زبان همیشه دو سطح متفاوت دارد: سطح اول تکواژها و سطح دوم واج ها. و این است فصل ممیز زبان از دیگر دستگاه های نشانه و حتی از دیگر نهادهای اجتماعی.