نمایشنامه ای که تصویری از زمین امروز ما به دست می دهد، زمینی آشفته و پر هرج و مرج که در آن اثری از سلسله مراتب های ارزشمند به چشم نمی آید. دنیایی که کثیفی آن را فرا گرفته و هیچ کس برای زدودن بدی ها تلاشی نمی کند بلکه همگان با زباله ای که از زندگی شان سرازیر است روزگار می گذرانند. این کتاب علاوه بر نمایشنامه پیرزن کرچ، متنی از سخنرانی نویسنده، مصاحبه ای با او، نمونه ای از اشعارش و… را در خود جای داده است.
زمین انحصارگر و لجوج است، ما این را فراموش کرده ایم. مادر-زمین، فرزندانش را می بلعد. زمین-مادر، بسیار نیرومند است؛ زمین نیرویی بی نظم و مصیبت بار و پر هرج و مرج دارد! در تاریخ مذاهب، آئین های وابسته به نیروهای زمینی فراوانی وجود داشته است که اغلب، نیازمند قربانی انسانی و مستلزم انجام مراسم جادوی (سیاه) بوده اند. نیروهای زمینی، آشکار، اما سخت و هولناک اند و هزاران سال به دارازا کشیده تا انسان موفق شده، برخی از آن ها را رام کند و به اختیار خود درآورد. با این وجود، آئین های کهنسال بسیار، و نیروهای جادویی فراوان، همچنان، ناشناخته باقی مانده اند؛ آئین های مرتبط با (باکره ی سیاه) از آن جمله است که در آن، نیروهای زمینی، گوش به فرمان و وفادار صادق عالم ماوراء باقی مانده اند. قدرت سهمگینی که از دل زمین بر می کشد و به بیرون فوران می کند، مطیع و فرمانبردار سلسله مراتبی از نیروهای ماورائی و الهه ها و فرشتگان است. نمایشنامه (پیرزن کرچ) تصویری از این نیروی آشفته، بی نظم، و پر هرج و مرج زمین امروز ما به دست می دهد و...
مرد نابینا می دونی دخترم، گفتن قصه ش خیلی طول می کشه؛ ما دیگه وقتی برای قصه گوئی نداریم. باید آدم برفی رو درست کنیم. دختر دوم یه زمانی، مردم برای همدیگه قصه و داستان های پایان ناپذیر، تعریف می کردن؛ ولی حالا، همه عجله دارن، کسی قصه تعریف نمی کنه. ولی ما دخترها خیلی دوست داریم قصه گوش بدیم… من خیلی علاقه مند شدم که درباره ی این قابلمه ی آبی بهم توضیح بدین… آبی، شاید به سن و سال من نیاد؛ ولی من خیلی دوست دارم بفهمم، شما برای چی این رنگ رو انتخاب کردین؟ مرد نابینا من این کشور کوچک بی طرف رو دوست دارم. بعد از جنگ اینجا ساکن شدم. این دریاچه و انعکاس تصویر قله های پر از برف تو آب هاش رو، دوست دارم… با خودم یه “دونه” به ارمغان آورده بودم، یه دونه ی بذر. کنار یه جویبار کاشتمش. و حالا که شده درخت، می تونیم زیر سایه ش استراحت کنیم. یه درخت کاجه. من این درختای کاج رو خیلی دوست دارم. دو نفر رفتگر در حالیکه یک گاری پر از کاغذ و مدارک و زباله را هل می دهند، وارد می شوند. آنها با دست ها یا با بیل هاشان مشغول خالی کردن بار گاری می شوند؛ پشته ای از روزنامه های کهنه، کتاب ها، فرهنگ نامه ها، مجله ها، پارچه کهنه ها، قطعات فرسوده ی ماشین ها، بطری ها، حیوانات و همچنین آدم ها: پیرها، زن ها، بچه ها و نیز افراد زنده و مانکن ها را، تخلیه می کنند…
در اوایل قرن بیستم و در اغلب کشورهای اروپایی، تمایزی میان نمایش های ساده و خیابانی با آثار جدی تر به وجود آمد.