1. خانه
  2. /
  3. کتاب خروج از هنرمند گرسنگی/هنرمند گرسنگی

کتاب هنرمند گرسنگی

3 ناشر این کتاب را منتشر کرده‌اند
3.5 از 1 رأی

کتاب هنرمند گرسنگی

A Hunger Artist
انتشارات: چاپخش
٪15
65000
55250
3.6 از 1 رأی

کتاب خروج از هنرمند گرسنگی/هنرمند گرسنگی

داستان و نمایشنامه
La sortie de l'artiste de la faim
انتشارات: روزبهان
ناموجود
59000
3.1 از 1 رأی

کتاب هنرمند گرسنه

A Hunger Artist
انتشارات: باهم
ناموجود
30000
معرفی کتاب خروج از هنرمند گرسنگی/هنرمند گرسنگی
داستان کتاب هنرمند گرسنگی ، درباره شخصی است که هنر او تحمّل گرسنگی برای روزهای متمادی و دوره های طولانی است. او با صاحبکار خویش به دور کشور می گردد و به همه ثابت می کند که قادر است در مدّتی چهل روزه هرگز لب به غذا نزده و همچنان سالم و سرحال باقی بماند و هیچ نشانی از ضعف و بیماری در بدنش دیده نشود.... "خروج هنرمند از گرسنگی" نام دارد که بر اساس یک داستان کوتاه از فرانتس کافکا به نام " هنرمند گرسنگی" نوشته شده است. در واقع روژه ویچ صاحب تخصص روی آثار کافکا است.
درباره فرانتس کافکا
درباره فرانتس کافکا
فرانتس کافکا، زاده ی ۳ ژوئیه ۱۸۸۳ و درگذشته ی ۳ ژوئن ۱۹۲۴، یکی از بزرگ ترین نویسندگان آلمانی زبان در قرن بیستم بود. آثار کافکا در زمره ی تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب به شمار می آیند.کافکا در یک خانواده ی آلمانی زبان یهودی در پراگ به دنیا آمد. در آن زمان پراگ مرکز بوهم بود، سرزمینی پادشاهی متعلق به امپراتوری اتریش - مجارستان. او بزرگ ترین فرزند خانواده بود و دو برادر کوچک تر داشت که قبل از شش سالگی فرانتس مردند و سه خواهر که در جریان جنگ جهانی دوم در اردوگاه های مرگ نازی ها جان باختند.پدرش بازرگان یهودی و مادرش زنی متعصب بود. رفتار مستبدانه و جاه طلبانه ی پدر چنان محیط رعب انگیزی در خانواده به وجود آورده بود که از کودکی سایه ای از وحشت بر روح کافکا انداخت و در سراسر زندگی هرگز از او دور نشد و شاید همین نفرت از زندگی در کنار پدری سنگدل موجب شد که کافکا ابتدا به مذهب پناه برد.کافکا زبان آلمانی را به عنوان زبان نخست آموخت، ولی زبان چکی را هم کم وبیش بی نقص صحبت می کرد. همچنین با زبان و فرهنگ فرانسه نیز آشنایی داشت و یکی از رمان نویسان محبوبش گوستاو فلوبر بود. آموزش یهودی او، به جشن تکلیف در سیزده سالگی و چهار بار در سال به کنیسه رفتن با پدرش محدود بود.کافکا در سال ۱۹۰۱ دیپلم گرفت، و سپس در دانشگاه جارلز پراگ شروع به تحصیل رشته ی شیمی کرد، ولی پس از دو هفته رشته ی خود را به حقوق تغییر داد. این رشته آینده ی روشن تری پیش پای او می گذاشت که سبب رضایت پدرش می شد و دوره ی تحصیل آن طولانی تر بود که به کافکا فرصت شرکت در کلاس های ادبیات آلمانی و هنر را می داد. کافکا در پایان سال نخست تحصیلش در دانشگاه با ماکس برود آشنا شد که به همراه فلیکس ولش روزنامه نگار - که او هم در رشته ی حقوق تحصیل می کرد - تا پایان عمر از نزدیک ترین دوستان او باقی ماندند. کافکا در تاریخ ۱۸ ژوئن ۱۹۰۶ با مدرک دکترای حقوق فارغ التحصیل شد و یک سال در دادگاه های شهری و جنایی به عنوان کارمند دفتری خدمت وظیفه ی بدون حقوق خود را انجام داد.کافکا در طول زندگیش فقط چند داستان کوتاه منتشر کرد که بخش کوچکی از کارهایش را تشکیل می دادند و هیچ گاه هیچ یک از رمان هایش به پایان نرسید (به جز شاید مسخ که برخی آن را یک داستان بلند می دانند). نوشته های او تا پیش از مرگش چندان توجهی به خود جلب نکرد. کافکا به دوستش ماکس برود گفته بود که پس از مرگش همه ی نوشته هایش را نابود کند. دوریا دیامانت معشوقه ی او با پنهان کردن حدود ۲۰ دفترچه و ۳۵ نامه ی کافکا، تا حدودی به وصیت کافکا عمل کرد، تا وقتی که در سال ۱۹۳۳ آن ها ضبط شدند. جستجو به دنبال این نوشته های مفقود هنوز ادامه دارد. برود بر خلاف وصیت کافکا عمل کرد و برعکس بر چاپ همه ی کارهای کافکا که در اختیارش بود اهتمام ورزید. آثار کافکا خیلی زود توجه مردم و تحسین منتقدان را برانگیخت.فرانتس کافکا با این که در پراگ زندگی می کرد، اما کارهای ادبی خود را منحصرا به زبان آلمانی می نوشت.عموما اعتقاد بر این است که کافکا در سراسر زندگیش از افسردگی حاد و اضطراب رنج می برده است. او همچنین دچار میگرن، بی خوابی، یبوست، جوش صورت و مشکلات دیگری بود که عموما عوارض استرس و نگرانی روحی هستند. کافکا سعی می کرد همه ی این ها را با رژیم غذایی طبیعی، از قبیل گیاه خواری و خوردن مقادیر زیادی شیر پاستوریزه نشده (که به احتمال زیاد سبب بیماری سل او شد) برطرف کند.وضعیت گلوی کافکا طوری شد که غذا خوردن آن قدر برایش دردناک بود نمی توانست چیزی بخورد، و چون در آن زمان تغذیه وریدی هنوز رواج پیدا نکرده بود راهی برای تغذیه نداشت، و بنابراین بر اثر گرسنگی جان خود را از دست داد. بدن او را به پراگ برگرداندند و در تاریخ ۱۱ ژوئن ۱۹۲۴ در گورستان جدید یهودی ها در ژیژکوف پراگ به خاک سپردند.
مقالات مرتبط با کتاب خروج از هنرمند گرسنگی/هنرمند گرسنگی
جهان پارادوکس‌های «فرانتس کافکا»
جهان پارادوکس‌های «فرانتس کافکا»
ادامه مقاله
نویسندگان بزرگ با اختلال روانی
نویسندگان بزرگ با اختلال روانی

پژوهشگران در سال های اخیر، به ارتباطاتی میان شباهت های اعصاب شناختیِ بیماری های روانی، و خلاقیت در ذهن اشاره کرده اند.

توصیه های «جویس کارول اوتس» درباره هنر خلق «داستان کوتاه»
توصیه های «جویس کارول اوتس» درباره هنر خلق «داستان کوتاه»

در این مطلب، نکاتی ارزشمند را درباره ی چگونگی نوشتن داستان های کوتاه خوب با هم می خوانیم

«فرانتس کافکا» و دنیای اگزیستانسیالیسم
«فرانتس کافکا» و دنیای اگزیستانسیالیسم

داستان های «فرانتس کافکا»، معنی هایی را در خود جای داده اند که تنها پس از مطالعه ی چندباره ی آثار او برای مخاطبین آشکار می شوند.

نویسنده‌های معروف جا مانده از نوبل ادبیات
نویسنده‌های معروف جا مانده از نوبل ادبیات

در دست گرفتن جایزه نوبل ادبیات برای همه نویسندگان یک آرزو و رویا است. اما این رویا برای همه محقق نشد.

کتاب محاکمه : دادگاهی برای همه انسان ها
کتاب محاکمه : دادگاهی برای همه انسان ها

مخاطبین امروزی می توانند قدردان براد باشند که آثار کافکا را نگه داشت ولی واقعیت امر این است که کتاب محاکمه به خاطر «یک خیانت در امانت» در دسترس ما است

فرانتس کافکا: درخشش ابدی یک ذهن شکنجه شده
فرانتس کافکا: درخشش ابدی یک ذهن شکنجه شده

مطالعه ی آثار عجیب و کابوس وار کافکا به ما یادآوری می کند که پشت نقاب زندگی روزمره ی هر فرد، یک زندگی عاطفیِ منحصر به فرد و پر فراز و نشیب وجود دارد.

نظر کاربران در مورد "کتاب خروج از هنرمند گرسنگی/هنرمند گرسنگی"
1 نظر تا این لحظه ثبت شده است

دارن ازینکه زن چادری و زن بی‌حجاب بدون هیچ مشکلی کنار هم خرید می‌کنند، با هم خوش و بش می‌کنند، و از همدیگه مشورت می‌گیرند، تعجب می‌کنند. تو ذهن خود اون‌ها هم این فکر شکل گرفته که «دشمن هم نیستیم ینی؟ چه جالب!». تو محله ضعیف‌تر، مغازه‌های بیشتری رو میشه دید که نشستن اون پشت دارن ناهار میخورن، و همکار بغلی میاد سر بزنه با «اسگل روزه‌ای؟» ازش استقبال می‌کنند. اون به این میخنده، و این به اون میخنده، و هر دو تو ذهن‌شون میگن «دشمن هم نیستیم ینی؟ چه جالب!». کافکا یه داستانی داره که یک مرد فقیر ازونجایی که هیچ کاری ازش برنمیاد، با خود گرسنه ماندن در سیرک نمایش اجرا می‌کنه. یک نمایش واقعی از چیزی نداشتن. مردم بلیت میخرند تا بیان مردی رو تو قفس ببینند که یک ماهه چیزی نخورده. که البته بعد مدتی جذابیت این قفس کاهش پیدا میکنه و حتی برای همین کار هم پولی بش نمیدن، و نهایتا از گرسنگی میمیره. اون چیزی که سعی کرده دقیق توصیف کنه اینه که مردم به هرچیزی فکر می‌کنند غیر ازینکه چیزی که داریم می‌بینیم چیز درستی نیست. که یک انسان چون چیزی نداره بخوره، عمدا چیزی نخوره تا رکورد بزنه، و من بلیت بخرم که رکوردشکنیش رو از نزدیک ببینم. چون به هرآنچه که جاریست احترام میذارن. سیرک جاریست. نمایش جاریست. قفس‌ها جاری‌اند. و لابد چیز درستی‌اند که جاری‌اند. اینکه آدم‌ها به خاطر مساحتی که از بدن‌شون می‌پوشانند یا نمی‌پوشانند قضاوت بشن، و سپس دشمن فرض بشن، چیزیه که یک آدم سالم و نرمال باید بفهمه زشت و خجالت‌آوره. اما چون همیشه جاری بوده، بش احترام گذاشته و بش اعتبار داده، و براش عادی شده.

1402/06/27 | توسطاریک - کاربر سایت
2
|
پاسخ ها

غذا نمی‌خورد چون (به گفته کتاب) غذایی که باب میلش بود را پیدا نمی‌کرد.

1403/06/21|توسطم اِ
0