کتاب های جان دوس پاسوس، رضایت بخش ترین چیزی است که من تا به حال خوانده ام.
مایک با مشت های گره کرده در آشپزخانه جلو می آمد. جو دندان هایش را به هم فشرد. یک صندلی برداشت. «با این می زنم داغونت می کنم». زن کوچک اندام خاکستری مویی جیغ زنان خود را میان آن دو انداخت. «به حق قدیسان و شهدا، یعنی یه زن نمی تونه تو خانه ی خودش آرامش داشته باشه؟» چشمان سیاه فروزانی داشت جدا از هم، در چهر ه ای چروکیده مثل سیب یک ساله. با دستی در هم پیچیده از کار، در هوا کوبید. «هر دوتون ساکت شین، دائم تو خونه در حال فحش دادن و دعوا کردن، انگار اصلا خدایی در کار نیست. مایک، تو برو بالا تو تختت دراز بکش تا مستی از سرت بپره». جویی گفت: «منم الان داشتم همینو بهش می گفتم». زن رو به هارلند کرد و با صدایی شبیه کشیدن گچ روی تخته سیاه گفت: «تو هم زود از اینجا بزن به چاک. من به هیچ ولگرد مشروب خوری اجازه نمی دم پاشو بذاره تو خونه م. زود باش بزن به چاک. کاری هم ندارم کی آوردتت اینجا».
به توصیه یکی از دوستان خواندم ،خیلی خوبه
یه کتاب فوق العاده با ترجمه عالی کهربایی
قیمتش باور نکردنیه🙄
مایهی تأسفه
جان دوس پاسوس در دوران مترقی خود، یعنی پیش از جنگ داخلی اسپانیا (زیرا پس از این جنگ مرتجع شد)، آزمایشگرترین نویسندهٔ آمریکا بود. در رمانهای بزرگ او، یو. اس. ای. و منطقهٔ کلمبیا و گذار منهتن، قهرمان داستان فرد معینی نیست، بلکه خود جامعهٔ آمریکاست. نویسنده در توصیف و زنده ساختن صحنه ای اجتماعی همان قدر تلاش میکند که رمان نویسان دیگر به پروراندن سیرت قهرمانان خود میپردازند. آدم ها، در برابر جامعه، در مرتبهٔ دوم قرار میگیرند. نویسنده میخواهد تأثیر محیط اجتماعی، و به ویژه محیط اقتصادی، را بر افراد نشان دهد. بنابراین باید محیط را زنده و در حال حرکت ترسیم کند. تکه هایی از ترانههای روز، نطقهای سیاسی، تیترهای روزنامه ها، بیوگرافی اشخاص واقعی و «تاریخی» که زندگی شان با زندگی آدمهای داستان درآمیخته است لای داستان بر میخورد. دید «دوربینی» و «امپرسیونیستی»، و حتی «فیلم خبری»، همه مواد کار دوس پاسوس را تشکیل میدهند. این وارستگی از قید و بندهای متداول رمان نویسی، این خطر کردن، این آمادگی یا دست کم این داوطلب شدن برای طبع آزمایی در انواع شیوه ها، در یک کلام این «مدرنیسم»، درسی است که دوس پاسوس از جویس آموخته است. و جوهر این درس عبارت است از پاسخ دادن به مقتضیات موضوع کار.
شما کتاب ناحیه کلمبیا را خوندید؟ خیلی دوست دارم این کتاب بخوانم.
تعداد صفحات رو تصحیح کنید ۵۸۰ صفحه هست
یک رمانشهر فوق العاده
یکی از شاهکارهای ادبیات آمریکا
اینقدر خوشم اومد که کتاب دیگه نویسنده، مدار 42 رو هم سفارش دادم
ترجمه علی کهربایی بی نظیر بود
متن کلاژهای کم نظیر دوس پاسوس، سمپاتی لذت بخشی با مهاجران نیویورک و فضای پرازدحامش به من القا کرد و یکی از بهترین تجربههای ادبیاتی من بود.