مادر فرانکلین از باغچه کنار خانه شان با صدای بلند گفت: یک دقیقه دیگر به داخل اتاق می آیم. فرانکلین با ناراحتی کره، مربا و نان را برداشت و یک ساندویج بزرگ برای خودش درست کرد. وقتی مادرش فرانکلین را پیدا کرد که او همه چیز را نامرتب و به هم ریخته کرده بود. این بی نظمی باعث ناراحتی مادر شد و او در این مورد به فرانکلین تذکر داد. فرانکلین مثل همیشه به مادرش قول داد که همه چیز را تمیز و مرتب کند. امّا مادرش با ناراحتی گفت: «وای فرانکلین، لطفا همین الان از این از این اتاق بیرون برو، تا این جا را مرتب کنم. » و...
داستان ها نقشی مهم و حیاتی در رشد و پیشرفت کودکان دارند. کتاب هایی که می خوانند و شخصیت هایی که از طریق ادبیات با آن ها آشنا می شوند، می توانند به دوستانشان تبدیل شوند.