آخرین روزها، سومین رمان کنو، در سال ۱۹۳۶ منتشر شد. در این رمان، نویسنده از سوررئالیسم فاصله میگیرد، که به مذاق منتقدان آن دوره چندان هم خوش نمیآید، اما سالها بعد، از این رمان تمجید بسیار میشود. مرگ و معنای زندگی مضمون غالب این رمان است و در آن شخصیتهای داستان آخرین روزهای خود را با معناهای مختلف زندگی میکنند.
در آخرین روزها ونسان توکدن همان رمون کنوی جوان است که از استان آوْر برای تحصیل فلسفه به پاریس و دانشگاه سوربن آمده. همهی وقتش را صرف خواندن و نوشتن میکند و بهرغم حضور چند دوست و همچنین زندگی در کنار خانواده، مدام احساس تنهایی و انزوا میکند. در این اثر، نظام فلسفی و آرای کنو دربارهی فلسفه و فیلسوفان از زبان این شخصیت بیان میشود و، علاوهبر آن، میتوان رد پای اشخاصی را که در زندگی کنو حضور داشتند در آینهی دوستان ونسان توکدن دید، از جمله روئل و ژان. کنو همچنین بخشی از نگاهش به زندگی و دنیا را از زبان آلفرد بیان میکند، پیشخدمت کافهای که با علم سیارات و آمار آینده را پیشگویی میکند و در بخشهایی تکگوییهای جذاب دارد...