هیچ کس مانند فیلیپا گریگوری حقیقت داستان زنان تئودور را روشن نکرده است. تحقیقی دقیق و کاملا جذاب. این داستان خیانت و وفاداری های تکه تکه شده گریگوری را بهترین حالتش نشان می دهد.
مسحور کننده... صمیمی... گریگوری نشان می دهد که نویسنده ی داستان تاریخی بودن یعنی چه... او مخاطبانش را داستان گویی استادانه و تخیل فوق العاده ی آمیخته به تاریخ به درون قلب و ذهن شخصیت ها می کشاند. او تاریخ را به زندگی می آورد.
داستانی که همانقدر که در تاریخ فرو رفته درگیر توطئه ها و ناکارآمدی های خانوادگی نیز هست. گریگوری در بیرون کشیدن زندگی واقعی زنان از جایگاه دومشان در تاریخ و قرار دادن آنها در مرکز و نقش اصلی ماهر است.
آیا کاترین واقعا فکر می کند که بهتر است بمیرم ولی شرمسار نباشم؟ نامه اش را در سکوت خواندم. کنار بخاری دیواری نشستم. شعله ی بی رمق بخاری کمی از سرمای شبانه را کاسته است. نامه را در آتش می اندازم تا بسوزد. نامه در دل شعله ها به رقص درمیآید. مهر قرمز نامه می چرخد و دیرتر می سوزد. نوبت به روبان اطراف نامه که می رسد کمی جلز و ولز می کند. آخر سر نامه مثل تل خاکستر فرو می ریزد. آیا خواهر من واقعا فکر می کند که مردن من بهتر از آن است که شرمسار باشم؟ حتما هیچ وقت مرا عاشقانه دوست نداشته است. او به کلمات خدا بیش تر اعتنا دارد تا به کلماتی که برای من می نویسد. هرگز مرا خواهر واقعی خودش ندانسته است. او نگران گناه طلاق است نه نگران گناهکار، یعنی من، زنی تنها و غمگین. نمی فهمد که قلب من به خاطر از دست دادن شوهرم، تحقیر علنی، ترس از گناه و محروم ماندن از رحمت الهی شکسته است؟
خیلی عصبانی هستم. احساس می کنم به من توهین شده است. راستش خیلی هم ترسیده ام. پی اسقف گوین داگلاس، لرد جان دورتموند و آرچیبالد می فرستم. به اتاق خصوصی من می آیند. بانوان را مرخص می کنم که بتوانیم در کنار هم آهسته صحبت کنیم. به گوین اعتراف می کنم: _ به نظرم، نباید اصرار کنیم که شما اسقف باشید. همچنین نباید دانکلد را به شما بدهیم. _ من که بهترین گزینه برای این مقام ها هستم. _ ممکن است باشید. اما پارلمان خوشش نمی آید دورتموندها و داگلاس همه چیز را تصاحب کنند. لرد دورتموند دستش را روی شانه شوهر من می گذارد و می گوید: _ غیرمنطقی نیست. ما حاکمان طبیعی این منطقه هستیم. گوین با این امید که چیز دیگری هم به چنگ آورد اضافه می کند: _ ما که همه چیز را تصاحب نکرده ایم.
آرچیبالد سر تکان می دهد: _ شما ملکه نایب السلطنه اید؛ حق دارید مقامات کلیسا را منصوب کنید. دیگران نباید به شما دستور بدهند. البته به خانواده من هم توجه دارید. کس دیگری توجه را داشته؟ کس دیگری از شما حمایت کرده است؟ شهامت پیدا کردم و رو در روی جان دورتموند ایستادم. زیر نگاه تندش لرزه بر اندامم افتاد: شما نباید لیون هرالد را کتک می زدید. متاسفم لرد. دوک می گوید شما باید بابت آن کار پاسخ بدهید. من که نمی توانستم جوابی بدهم.
واقعا کتاب خوبی بود به نظرم ارزش وقت گذاشتن داره