نویسنده: در نظر طبقات عادی مردم، ما نویسندگان از قدیم، از نظر اخلاقیات، هیولا محسوب شدیم !.... ولی همیشه این طور نماند. اول دنیا از ما وحشت کرد. ولی به مرور زمان فقط به همین علت که ما انسان های وحشی ای هستیم ، به ما علاقه مند شد. ما از نظر مرتبه اجتماعی چنان ترقی کردیم و شاخص شدیم که به دیده مافوق بشر نگاه مان می کردند... دادستان: من شما را زجر نمی دهم. شما خودتان، خودتان را زجر می دهید... برای شما مهم این است که بدانید آیا کسی را کشته اید یا نکشته اید. انسان اغلب آدم می کشد بدون این که خودش متوجه بشود... شما از حقیقت می ترسید.
پیشنهاد میکنم . کتاب دارای 2 نمایشنامه کوتاه ست ، هردو بی نظیر و عالی . سبک معمایی نمایشنامه اولی خیلی زیاد به یاد نمایشنامه نوای اسرار آمیز امانوئل اشمیت انداخت (پس اگر این یکی رو دوست داشتید حتما این 2 نمایشنامه رو دوست خواهید داشت ) کلا میشه گفت این 2 نمایشنامه برای کسایی نوشته شده که دنبال متعجب و شگفت زده شدن در یک اثر هنری میگردند .(پس از پیچ و خمهای داستان لذت کافی رو ببرین ) ترجمه نشره قطره هم خیلی خوب بود . سیر و روند داستان هردو ضرب آهنگ سریعی داره و اصلا کسل کننده نیست و یکسره هردو رو تموم میکنید . به نمایشنامه دومی علاوه بر بخش داستانی ، از سمت یه پند اخلاقی نیز توجه کنین .