کتاب سوء ظن

Der Verdacht
کد کتاب : 7353
مترجم :
شابک : 9789647948906
قطع : جیبی
تعداد صفحه : 167
سال انتشار شمسی : 1402
سال انتشار میلادی : 1951
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 10
زودترین زمان ارسال : 5 اردیبهشت

معرفی کتاب سوء ظن اثر فریدریش دورنمات


بازرس بارلاک یک سال فرصت دارد تا زندگی کند ، اما او آرام نمی گیرد.

وقتی بازرس بارلاک متوجه می شود که یک جراح سوئیسی موفق شباهت زیادی به یک جنایتکار جنگ بدنام نازی دارد ، سوءظن درون او شروع به رشد کردن می کند - آیا آنها می توانند یک شخص باشند؟ بازرس بیمار که مصمم به افشای هیولای پشت ماسک جراح است ، خود را در کلینیک اختصاصی دکتر مورد معاینه قرار می دهد. اما همه چیز طبق برنامه ریزی های او پیش نمی رود و به زودی بارلاک متوجه می شود که مورد رحمت طعمه ی خودش قرار گرفته است. آیا او قبل از اینکه خیلی دیر شود راهی برای نجات خودش پیدا می کند؟
داستان اینگونه شروع می شود که بازرس هانس بورلاخ ، که در پایان کار خود و مبتلا به سرطان ، در حال بهبودی از یک عمل جراحی است شاهد این است که چگونه دوست و دکترش ساموئل هونگرتوبل هنگام دیدن عکسی در مجله ای که می خواند ، رنگ پریده و عصبی می شود.
سوء ظن یک کتاب رمز و رازگونه ی تاریک در مورد مبارزه ی یک مرد در حال مرگ برای از بین بردن شروری است که در کمین دیدگان است.
فردریش دورنمات (1921-1990) نویسنده و درام نویش سوئیسی بود ، مشهورترین آثار روی در میان نمایشنامه هایش "ملاقات" و "فیزیکدانان" بود که باعث شهرت وی به عنوان یکی از بزرگترین نمایشنامه نویسان در زبان آلمانی شد. او همچنین چهار رمان جنای بسیار معتبر نوشت - تعهد ، قاضی و جلاد او ، سوءظن و اعدام عدالت .

کتاب سوء ظن

فریدریش دورنمات
فریدریش دورنمات (Friedrich Dürrenmatt) نمایشنامه‌نویس و رمان‌نویس برجسته سوئیسی در پنجم ژانویه (۱۵ دی) ۱۹۲۱ در یکی از روستاهای اطراف شهر برن در کشور سوئیس متولد شد. پدر دورنمات کشیشی معتقد و متدین و پدربزرگش شاعری بذله‌گو و سرشناس بود که به خاطر شعرهای انتقادآمیز سیاسی که می‌سرود به او لقب شاعر سیاسی پرخاش جو داده بودند. تأثیر ویژگی‌های این دو نفر بر دورنمات بسیار زیاد بود، چنان‌که این تأثیر را به آسانی در بیشتر نوشته‌های این نمایشنامه‌نویس شهیر می...
قسمت هایی از کتاب سوء ظن (لذت متن)
حالا اگر قانونی وجود داشته باشد، فراتر از آدم ها و فراتر از میزان قدرت آن ها چی؟ قانونْ قانون نیست، بلکه قانونْ قدرت است؛ این شعار بالای آن درهایی نوشته شده که پشت آن ها داریم تلف می شویم. هیچ چیز در این دنیا آنی نیست که باید باشد. همه اش دروغ است. وقتی می گوییم قانون، منظورمان قدرت است. وقتی کلمه قدرت را به زبان می آوریم، به ثروت فکر می کنیم. وقتی هم کلمه ثروت را از دهان خارج می کنیم، امیدواریم که از گناهان این دنیا لذت ببریم. قانونْ گناه است؛ قانونْ ثروت است؛ قانونْ توپ و تانک است، شرکت های بزرگ است، احزاب است. تمام چیزهایی که ما می گوییم منطق دارد، جز این جمله که قانونْ قانون است. این جمله دروغ محض است. ریاضی دروغ است، خرد، شعور، هنر همه اش دروغ! شما چی می خواهید بازرس؟ بدون اینکه از ما بپرسند پرت مان می کنند در این خراب آباد، نمی دانیم برای چی؛ نشسته ایم و خیره ایم به کهکشان، عظمتی از هیچ و عظمتی از همه چیز، اسراف بی معنی. به این ترتیب زندگی می کنیم برای مردن، به این ترتیب نفس می کشیم و حرف می زنیم، به این ترتیب عاشق می شویم، و به این ترتیب بچه دار می شویم و نوه دار، تا با آن هایی که دوستشان داریم و از گوشت خودمان به وجودشان آورده ایم، به مرداری تبدیل بشویم، تا تبدیل بشویم به عناصری مرده و بی تفاوت، که خودمان ترکیبی از آنها هستیم. ورق ها بر خورده اند، با آنها بازی شده و جمع شان کرده اند.