حالا اگر قانونی وجود داشته باشد، فراتر از آدم ها و فراتر از میزان قدرت آن ها چی؟ قانونْ قانون نیست، بلکه قانونْ قدرت است؛ این شعار بالای آن درهایی نوشته شده که پشت آن ها داریم تلف می شویم. هیچ چیز در این دنیا آنی نیست که باید باشد. همه اش دروغ است. وقتی می گوییم قانون، منظورمان قدرت است. وقتی کلمه قدرت را به زبان می آوریم، به ثروت فکر می کنیم. وقتی هم کلمه ثروت را از دهان خارج می کنیم، امیدواریم که از گناهان این دنیا لذت ببریم. قانونْ گناه است؛ قانونْ ثروت است؛ قانونْ توپ و تانک است، شرکت های بزرگ است، احزاب است. تمام چیزهایی که ما می گوییم منطق دارد، جز این جمله که قانونْ قانون است. این جمله دروغ محض است. ریاضی دروغ است، خرد، شعور، هنر همه اش دروغ! شما چی می خواهید بازرس؟ بدون اینکه از ما بپرسند پرت مان می کنند در این خراب آباد، نمی دانیم برای چی؛ نشسته ایم و خیره ایم به کهکشان، عظمتی از هیچ و عظمتی از همه چیز، اسراف بی معنی. به این ترتیب زندگی می کنیم برای مردن، به این ترتیب نفس می کشیم و حرف می زنیم، به این ترتیب عاشق می شویم، و به این ترتیب بچه دار می شویم و نوه دار، تا با آن هایی که دوستشان داریم و از گوشت خودمان به وجودشان آورده ایم، به مرداری تبدیل بشویم، تا تبدیل بشویم به عناصری مرده و بی تفاوت، که خودمان ترکیبی از آنها هستیم. ورق ها بر خورده اند، با آنها بازی شده و جمع شان کرده اند.
بله خیلی خوب بود .ارزش خوندن رو داده. هر ۳ کتاب رو خوندم .قول .قاضی و جلادش .سوء ظن.
خیلی کتاب جالبیه... واقعا ارزش خوندن داره... عالی عالی👏
به هیچ وجه کتاب خوبی نیست ، داستانی که از اول انتهاش معلومه ، شخصیت پردازیهای افتضاح و تسنعی ، روده درازیهای تکراری و هجوِ نویسنده و تا امروز بی معنیترین کتابی که خوندم
نقدِ بی منطق موقوف
جناب منقد ادبی، تصنعی با ص نوشته میشه نه با س.
جلد اول از سه گانه پلیسی جذاب از دورمانت عزیز