در تمام این داستان های جنایی و پلیسی متاسفانه سر آدم به نحو خاصی کلاه گذاشته می شود. منظورم این نیست که جنایتکارهای شما مجازات می شوند و به مکافات می رسند... شماها برای داستان های خودتان ساختاری منطقی انتخاب می کنید؛ داستان مثل بازی شطرنج جلو می رود. این تبهکار، این هم قربانی، این یکی شریک جرم... کافی است که کاراگاه قاعده بازی را بلد باشد.... اما عوامل برهم زننده که بازی ما را خراب می کنند، آن قدر زیادند که خیلی وقت ها فقط شانس حرفه ای و تصادف محض، جریان را به نفع ما تمام می کنند. یا به ضرر ما. اما در رمان های شما تصادف نقشی ندارد. هرچیزی هم که رنگ و بوی تصادف داشته باشد، فورا به پای سرنوشت گذاشته می شود؛ سال های سال است که شما نویسنده ها حقیقت را لقمه ای کرد ه اید انداخته اید جلوی قواعد نمایشی. وقتش رسیده که این قواعد را به درک بفرستید.
در این مطلب قصد داریم به شکل خلاصه با ویژگی ها و عناصر مهم «داستان نوآر» بیشتر آشنا شویم.
داستان های جنایی، یکی از قواعد اساسی قصه گویی را به آشکارترین شکل نشان می دهند: «علت و معلول»
کتاب جالبی بود، طفلی ماتئی حیف شد
عجب کتابی .دلم واسه بازرس تنگ میشه
زمین نمیشه گذاشت لامصبو ...
بهترین کتاب دورمانت و واقعا فاتحه هر چی کتاب و فیلم پلیسی هست رو خونده
زیباترین کتاب از سه گانه پلیسی دورمانت