فریدریش دورنمات (1921-1990)به عنوان نویسنده نمایش نامه های پرسشگر اخلاقی و هوشمندانه ای مانند "بازدید"و "فیزیکدانان" شناخته شده است.در اوایل 1950 او همچنین سه رمان راز آلود مسحور کننده ی کوتاه نوشت که نشریه دانشگاه شیکاگو با ترجمه جدید از آلمانی توسط جوئل آگی در کتابی جلد کاغذی منتشر کرد. در آخر نیز شامل پیش گفتار متفکرانه ی سون بیرکرت می شود ، کسی که استعداد دورنمات را به عنوان سرگرم کننده ای جذاب که می تواند در مسائل اخلاقی پیچیده با قاطعیت و سنگدلی شطرنج سرعتی بازی کند، تحسین می کند . این داستان ها اندک اند اما وزن و بافت کلاسیک دارند.خوانندگان داستان های معمایی باید از نشریه ی دانشگاه شیکاگو برای دوباره زنده کردن این گوهرهای ادبی قدردان باشند .
تو یک سال دیگر وقت زندگی کردن داری و چهل سال بی وقفه تعقیبم کرده ای. این صورت حسابش است. برلاخ، بحث ما، در آن میخانه ی بوگندوی حومه ی شهر توفان، غرق دود غلیظ سیگارهای ترکی، درباره ی چی بود؟ تو می گفتی که عدم کمال انسانی، این واقعیت که ما هیچ وقت نمی تونیم شیوه ی عمل فرد دیگر را با اطمینان پیش بینی کنیم، و این که ما نمی خواهیم در برنامه ریزی هایمان عنصر اتفاق را که همه جا نقش دارد دخالت بدهیم، باعث می شود بیشتر جنایتکارها به ناچار دستشان رو بشود. می گفتی جنایت حماقت است.
می گفتی جنایت، حماقت است، چون غیرممکن است بشود با انسان ها مثل مهره های شطرنج رفتار کرد. من، برخلاف تو، کمتر از از سر اعتقاد و بیشتر برای مخالفت با تو، با اطمینان می گفتم که درست همین بی نظمی روابط انسانی، جنایت را ممکن می کند، و باز به همین دلیل، تعداد بی شماری جنایت نه فقط کیفر نشده اند، بلکه بدون انعکاس هم مانده اند؛ انگار که فقط در ناخوداگاه اتفاق افتاده باشند.
داستان های جنایی، یکی از قواعد اساسی قصه گویی را به آشکارترین شکل نشان می دهند: «علت و معلول»
خوندم .نمیشه گفت عالی بود .ولی خیلی خوب بود.حسادت انسان رو به تباهی میکشونه. هوش وذکاوت گربه پیر
به نظر من ترجمه روان نبود.
انتخاب این کتاب پلیسی جذاب و کوتاه برای من پر از چالش و فکر بود. از نظر من موضوع جالب توجه درباره داستان، آخر آن بود. جایی که میفهمید افسر چانتس از روی حسادت به موقعیت و موفقیت همکارش، اشمید، اقدام به قتل او کرده تا بتواند موقعیت کاری و حتی نامزدش آنا را تصاحب کند و دقیقا در لباس چانتس اما در مقام اشمید زندگی کند. در نهایت وقتی کتاب تمام میشود با خودت فکر میکنی که حسادت آدمها را به کجا میتواند برساند.
آقای صفا بابت اینکه نتیجهی اخلاقی داستانو گفتید ممنون، ولی خب آخه دقیقا همون قسمت آخر داستانو که نباید، لو دادید شما 😂
مجموعه ای بسیار زیبا و خواندنی