1. خانه
  2. /
  3. کتاب قاضی و جلادش

کتاب قاضی و جلادش

2 ناشر این کتاب را منتشر کرده‌اند
پیشنهاد ویژه
3.8 از 5 رأی

کتاب قاضی و جلادش

Der Richter und sein Henker
٪20
80000
64000
پیشنهاد ویژه
3.3 از 1 رأی

کتاب قاضی و جلادش

The Judge and His Hangman
٪20
150000
120000
معرفی کتاب قاضی و جلادش
کتاب « قاضی و جلادش »، رمان مدرن کاراگاهی به قلم درخشان "فریدریش دورنمات" است که اسرارآمیز بودن سبک نوشته هایش ، یاد آور آثار "آلن روبه گریلت" است و داستان های علمی تخیلی پست مدرن "پاول استر" و دیگر رمان نویس های معاصر "نئو نوآر" را به خاطر می آورد. این کتاب داستان بازرس برلاخ را دنبال می کند که بین دنیاهایی حرکت می کند که به نظر می رسد تمایز بین جرم و عدالت از بین رفته است.
قهرمان کتاب « قاضی و جلادش» از "فریدریش دورنمات" بازرسی پیر است که روزهای آخر عمر خود را می گذراند. او رئیس مامور جوانی است، که به قتل می رسد و داستان در مسیر تحقیقات این قتل ادامه می یابد. با وجود اینکه برلاخ ظاهری قهرمانانه ندارد اما ماموری کارکشته است که در ضمن، رییس مامور کشته شده یعنی اشمید که یکی از بهترین افسرهای او بود، نیز می باشد. در ادامه ی داستان، برلاخ از دستگیر کردن یک قاتل به منظور دست داشتن او در قتل یک جنایتکار که از او زیرک تر بوده است، چشم پوشی می کند و در سوء ظنی ، با چک کردن کلینیک یک پزشک سابق نازی، او را به امید وادار کردن وی برای لو دادن خود تعقیب می کند. نتیجه ی کار، دو واقعه ی هیجان انگیز است که فلسفه ی وجودی و ژانر کارآگاهی را به همگرایی خیره کننده می رساند. رمان « قاضی و جلادش » به قلم "فریدریش دورنمات" را می توان به عنوان این گزاره هم درک کرد که انسان ها زمانی که سرنوشت دیگران را تعیین می کنند قاضی می شوند و وقتی وسیله ای برای دیگران می شوند مزدور می شوند.
درباره فریدریش دورنمات
درباره فریدریش دورنمات
فریدریش دورنمات (Friedrich Dürrenmatt) نمایشنامه‌نویس و رمان‌نویس برجسته سوئیسی در پنجم ژانویه (۱۵ دی) ۱۹۲۱ در یکی از روستاهای اطراف شهر برن در کشور سوئیس متولد شد. پدر دورنمات کشیشی معتقد و متدین و پدربزرگش شاعری بذله‌گو و سرشناس بود که به خاطر شعرهای انتقادآمیز سیاسی که می‌سرود به او لقب شاعر سیاسی پرخاش جو داده بودند. تأثیر ویژگی‌های این دو نفر بر دورنمات بسیار زیاد بود، چنان‌که این تأثیر را به آسانی در بیشتر نوشته‌های این نمایشنامه‌نویس شهیر می‌توان مشاهده کرد.
دورنمات در ۱۳ سالگی همراه با خانواده راهی پایتخت شد. در این شهر پس از اتمام دوران متوسطه وارد دانشگاه شد و بر اساس تأثیری که از پدر و پدربزرگش گرفته بود در رشته علوم دینی، فلسفه و ادبیات آلمانی به تحصیل پرداخت. پس از تحصیل در رشته ادبیات و فلسفه، چندی در کش و قوس بود که نقاشی را حرفه خود قرار دهد یا نویسندگی را. به زودی حرفه نویسندگی را برگزید، اما نقاشی را هم هرگز کنار نگذاشت. تابلوها و طرح‌های او آشکارا نشان می‌دهد که تئاتر برای او پلی میان نقاشی و ادبیات است. در جوانی، نقد تئاتر و نیز رمان‌های جنایی هم می‌نوشت. پس از چند سال وارد دانشگاه زوریخ شد و در رشته هنر و فلسفه ادامه تحصیل داد. اما پس از مدتی فشار مالی و فضای کلی دانشگاه و پرداختن به ادبیات نمایشی او را از ادامه تحصیل بازداشت. این نویسنده که ثروت پدری نداشت به کار نگارش مشغول شد و کتاب مشکلات تئاتر را به رشته تحریر درآورد. او برای امرار معاش به نوشتن نمایشنامه‌های رادیویی روی آورد و از این راه پول خوبی به دست آورد، چنان‌که موفق شد مشکلات مالی خانواده را که شامل همسر و سه فرزندش می‌شد از این راه تا حدود زیادی حل کند.
نخستین نمایشنامه دورنمات در سال ۱۹۴۷ با عنوان این نوشته شد عرضه شد. داستان این اثر بر اساس جنگهای قرن ۱۶ میلادی در اروپا به رشته تحریر درآمده بود. دومین نمایشنامه خود را یک سال بعد با عنوان نابینا نوشت. این اثر داستان غم‌انگیز دوک نابینایی است که با از دست دادن پسر و دخترش که عزیزترین بستگانش هستند، روحش چنان آزار می‌بیند که احساس می‌کند در پایان زندگی قرار دارد و عریان در کوچه و خیابان پرسه می‌زند و به بیان درونیات خود با خداوند می‌پردازد.
نکوداشت های کتاب قاضی و جلادش

فریدریش دورنمات (1921-1990)به عنوان نویسنده نمایش نامه های پرسشگر اخلاقی و هوشمندانه ای مانند "بازدید"و "فیزیکدانان" شناخته شده است.در اوایل 1950 او همچنین سه رمان راز آلود مسحور کننده ی کوتاه نوشت که نشریه دانشگاه شیکاگو با ترجمه جدید از آلمانی توسط جوئل آگی در کتابی جلد کاغذی منتشر کرد. در آخر نیز شامل پیش گفتار متفکرانه ی سون بیرکرت می شود ، کسی که استعداد دورنمات را به عنوان سرگرم کننده ای جذاب که می تواند در مسائل اخلاقی پیچیده با قاطعیت و سنگدلی شطرنج سرعتی بازی کند، تحسین می کند . این داستان ها اندک اند اما وزن و بافت کلاسیک دارند.خوانندگان داستان های معمایی باید از نشریه ی دانشگاه شیکاگو برای دوباره زنده کردن این گوهرهای ادبی قدردان باشند .

Washington post
قسمت هایی از کتاب قاضی و جلادش

تو یک سال دیگر وقت زندگی کردن داری و چهل سال بی وقفه تعقیبم کرده ای. این صورت حسابش است. برلاخ، بحث ما، در آن میخانه ی بوگندوی حومه ی شهر توفان، غرق دود غلیظ سیگارهای ترکی، درباره ی چی بود؟ تو می گفتی که عدم کمال انسانی، این واقعیت که ما هیچ وقت نمی تونیم شیوه ی عمل فرد دیگر را با اطمینان پیش بینی کنیم، و این که ما نمی خواهیم در برنامه ریزی هایمان عنصر اتفاق را که همه جا نقش دارد دخالت بدهیم، باعث می شود بیشتر جنایتکارها به ناچار دستشان رو بشود. می گفتی جنایت حماقت است.

می گفتی جنایت، حماقت است، چون غیرممکن است بشود با انسان ها مثل مهره های شطرنج رفتار کرد. من، برخلاف تو، کمتر از از سر اعتقاد و بیشتر برای مخالفت با تو، با اطمینان می گفتم که درست همین بی نظمی روابط انسانی، جنایت را ممکن می کند، و باز به همین دلیل، تعداد بی شماری جنایت نه فقط کیفر نشده اند، بلکه بدون انعکاس هم مانده اند؛ انگار که فقط در ناخوداگاه اتفاق افتاده باشند.

مقالات مرتبط با کتاب قاضی و جلادش
آشنایی با عناصر «داستان نوآر»
آشنایی با عناصر «داستان نوآر»
ادامه مقاله
لذت کشف حقیقت در داستان های جنایی
لذت کشف حقیقت در داستان های جنایی

داستان های جنایی، یکی از قواعد اساسی قصه گویی را به آشکارترین شکل نشان می دهند: «علت و معلول»

نظر کاربران در مورد "کتاب قاضی و جلادش"
4 نظر تا این لحظه ثبت شده است

خوندم .نمیشه گفت عالی بود .ولی خیلی خوب بود.حسادت انسان رو به تباهی میکشونه. هوش وذکاوت گربه پیر

1402/09/16 | توسطکاربر سایت
0
|

به نظر من ترجمه روان نبود.

1402/07/12 | توسطدنیا فلاحتی
1
|

انتخاب این کتاب پلیسی جذاب و کوتاه برای من پر از چالش و فکر بود. از نظر من موضوع جالب توجه درباره داستان، آخر آن بود. جایی که می‌فهمید افسر چانتس از روی حسادت به موقعیت و موفقیت همکارش، اشمید، اقدام به قتل او کرده تا بتواند موقعیت کاری و حتی نامزدش آنا را تصاحب کند و دقیقا در لباس چانتس اما در مقام اشمید زندگی کند. در نهایت وقتی کتاب تمام می‌شود با خودت فکر می‌کنی که حسادت آدم‌ها را به کجا می‌تواند برساند.

1401/07/10 | توسطمحمدمهدی صفا
2
|
پاسخ ها

آقای صفا بابت اینکه نتیجه‌ی اخلاقی داستانو گفتید ممنون، ولی خب آخه دقیقا همون قسمت آخر داستانو که نباید، لو دادید شما 😂

1403/03/22|توسطمحمد حسن ملکی صدقی
2

مجموعه ای بسیار زیبا و خواندنی

1399/07/09 | توسطمحمد جواد آزادی مقدم
0
|