کتاب ماجرای ناپدیدشدن استفانی ملر

La Disparition de Stephanie Mailer
کد کتاب : 17754
مترجم :
شابک : 978-6009786174
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 694
سال انتشار شمسی : 1398
سال انتشار میلادی : 2018
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

جدیدترین اثر خالق پروندۀ هری کبر و پروندۀ بالتیمور

معرفی کتاب ماجرای ناپدیدشدن استفانی ملر اثر ژوئل دیکر

در تابستان 1994 ، در شهر ساحلی آرامی به نام اورفه آ جسدهایی پیدا می شود و به زودی خبر از قتل هایی وحشیانه ای داده می شود. شهردار به همراه خانواده اش در خانه ی خود به قتل رسیده و به دنبال آن نیز زنی که شاهد آن ماجرا بوده است.
دو افسر پلیس جوان، جس روزنبرگ و درک اسکات ، موفق می شوند که پرونده را حل کرده و قاتل را دستگیر کنند.آنها همچنین با این کار برای خودشان در شهر وجهه ای کسب کرده و مورد احترام همکارانشان قرار می گیرند.
اما بیست سال بعد ، دقیقا وقتی روزنبرگ در نزدیکی بازنشستگی زودرس است با استفانی ملر روبرو می شود. روزنامه نگاری که معتقد است در سال 1994 اشتباهی رخ داده است و اینکه قاتل واقعی هنوز آن بیرون است ، حتی شاید آماده ی حمله ای دوباره باشد. . با این وجود استفانی میلر ، قبل از اینکه بتواند جزئیات بیشتری را ارائه دهد به طرز مرموزی بدون هیچ اثری ناپدید می شود ، و روزنبرگ و اسکات مجبور می شوند با این امکان وحشتناک روبرو شوند که احتمالا شک استفانی ملر به طرز وحشتناکی درست است. چه اتفاقی برای استفانی ملر افتاده است؟ او چه می دانست؟ و واقعا در تمام سالهای گذشته در اورفه آ چه اتفاقی افتاده است؟
ماجرای ناپدید شدن استفانی ملر یک رمان تریلر جدید و پیچیده ی دیگر از نویسنده ی کتاب های معمایی و ترلیر هری کبر و پرونده ی بالتیمور ، ژوئل دیکر است.

کتاب ماجرای ناپدیدشدن استفانی ملر

ژوئل دیکر
ژوئل دیکر، زاده ی 16 ژوئن 1958، نویسنده ای سوییسی است.دیکر در شهر ژنو به دنیا آمد و در نوزده سالگی برای تحصیل به دانشکده ی هنری Cours Florent در پاریس رفت. او پس از یک سال به پاریس بازگشت و در دانشکده ی حقوق حضور یافت. دیکر در سال 2010 در همین رشته از دانشگاه ژنو فارغ التحصیل شد.
قسمت هایی از کتاب ماجرای ناپدیدشدن استفانی ملر (لذت متن)
از خیابان پنفیلد بالا رفت تا به پنفیلد کرسان برسد. در آنجا خبری نبود. حوالی ساعت ۲۰ و ۲۰ دقیقه بود و هیچ کس در آنجا به چشم نمی خورد. لحظه ای توقف کرد تا داخل پارک را نیز ببیند ولی بازهم اثری از کسی نبود. وقتی می خواست مجددا حرکت کند، چشمش به چیزی در پیاده رو افتاد. در ابتدا فکر کرد کپه ای لباس است ولی بعد متوجه شد که بدنی روی زمین افتاده است. درحالیکه قلبش به شدت می زد از اتومبیلش خارج شد. همسرش بود.

در اداره پلیس تعریف کرد که در ابتدا گمان کرده است حال همسرش به علت گرما به هم خورده است. حتی ترسیده بود مشکل قلبی برای او رخ داده باشد. ولی نزدیک تر که شده بود، چشمش به حمام خون و نیز جای گلوله روی سراو افتاده بود. شروع به فریاد زدن و درخواست کمک کرده بود. اصلا نمی دانست آیا باید کنار همسرش بماند یا اینکه به سمت خانه های اطراف دویده و در آنها را برای درخواست کمک بزند. دیدش تار شده بود و احساس می کرد پاهایش نمی توانند به خوبی وزن بدنش را تحمل کنند. درنهایت فریادهایش باعث شد یکی از ساکنان خیابانی کناری به کمکش بیاید.

به جز روزهای یکشنبه که کمی به بدنش استراحت می داد، هر روز هفته همین برنامه را تکرار می کرد. از خانه خارج شده و از خیابان پنفیلد بالا می رفت تا به پنفیلد کرسان برسد که نیم دایره ای حول یک پارک تشکیل میداد. در آنجا با مجموعه ای از وسایل ورزشی (همیشه تکراری) کار کرده و درنهایت مسیر رفته را باز می گشت. این کار همیشه ۴۵ دقیقه زمان می برد، اگر هم حرکات ورزشی اش طولانی تر می شد، پنجاه دقیقه. هیچ وقت بیشتر از این طول نمی کشید.