کتاب آندورا

Andorra
  • 15 % تخفیف
    170,000 | 144,500 تومان
  • موجود
  • انتشارات: قطره قطره
    نویسنده:
کد کتاب : 9226
مترجم :
شابک : 978-964-341-450-4‌‬
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 174
سال انتشار شمسی : 1403
سال انتشار میلادی : 1961
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 8
زودترین زمان ارسال : 11 آذر

ماکس فریش از نویسندگان پرفروش سوییس

معرفی کتاب آندورا اثر ماکس فریش

کتاب آندورا، نمایشنامه ای نوشته ی ماکس فریش است که نخستین بار در سال 1961 به چاپ رسید. نیروهای تمامیت طلب به جمهوری آندورا یورش برده اند. ساکنین این جمهوری، در مقابل عقاید و اقدامات ضدیهودی نیروهای اشغال گر سکوت اختیار کرده و به آندری، پسری سرراهی که توسط یک معلم به فرزندخواندگی پذیرفته شده، خیانت می کنند. معلم ادعا می کند که آندری را از دست گروه هایی ضدیهودی از کشور مجاور نجات داده است. اما به نظر می رسد که آندری اصلا یهودی نیست. نمایشنامه ی آندورا با ارائه ی داستانی درباره ی پسری غیریهودی که به عنوان یک یهودی بزرگ شده و به قربانی اقدامات ضدیهودی تبدیل می شود، به کاوش در ساز و کارها و عواقب بعضا جبران ناپذیر نژادپرستی می پردازد.

کتاب آندورا

ماکس فریش
ماکس فریش ، زاده ۱۵ می ۱۹۱۱ و درگذشته ی ۴ آپریل ۱۹۹۱، داستان نویس، نمایش نامه نویس و معمار سوییسی بود. فریش در دانشگاه زوریخ ادبیات آلمانی خواند و در سال ۱۹۳۴ اولین رمانش را به رشته ی تحریر درآورد. او پس از انتشار دومین رمانش تصمیم گرفت نویسندگی را رها کند و به معماری روی آورد، اما پس از دریافت جایزه ی «کنراد فردیناند مایر»، دوباره نویسندگی را از سر گرفت. فریش در سال ۱۹۵۴ کتاب «اشتیلر» را منتشر کرد و با این اثر در دنیای ادبیات مشهور شد.
نکوداشت های کتاب آندورا
A timeless fable on racism.
حکایتی جاودان درباره ی نژادپرستی.
Barnes & Noble

One of the best known of Frisch's plays.
یکی از شناخته شده ترین نمایشنامه های فریش.
Amazon Amazon

قسمت هایی از کتاب آندورا (لذت متن)
باربلین: اگه انقدر به پاهام نگاه نکنی، می تونی ببینی دارم چه کار می کنم. من سفید می کنم. برای این که اگه یادت نرفته باشه فردا روز سنت ژرژه. من خونه ی پدرم رو سفید می کنم. اما شما سربازها چه کار می کنین؟ دست هاتون رو زدین پر کمرتون و توی کوچه ها ول می گردین.

سرباز می خندد. باربلین: من نامزد دارم. سرباز: نامزد! باربلین: این طور مثل بوزینه نخند. سرباز: نامزدت قوز داره؟ باربلین: چه طور مگه؟ سرباز: واسه این که به مردم نشونش نمی دی. باربلین: راحتم بذار! سرباز: یا این که پاهاش کجه؟ باربلین: برای چی پاش کج باشه؟ سرباز: آخه هیچ وقت ندیدیم که با تو برقصه.

این اواخر چرا انقدر مشروب می خوره؟ و بعد هم به همه ی دنیا فحش می ده. اصلا یادش می ره کی هست. این مزخرفات رو برای چی می گه؟ باربلین: من خبر ندارم پدرم توی کافه چی ها می گه. کشیش: خیالاتی شده. اون می گه ما از سیاهپوش های همسایه بهتر نیستیم. آخه چرا مدام این حرف رو می زنه؟ مردم ازش دلخور شدن، من هم تعجبی نمی کنم. یک معلم حق نداره این حرف ها رو بزنه. اصلا چرا هر مزخرفی رو که توی کافه شایع می شه باور می کنه؟