کتاب ملکه کافر نفرتیتی; کتاب ملکه کافر نفرتیتی

کتاب ملکه کافر نفرتیتی

The Heretic Queen
سرگذشت همسر آخناتون (آمن هوتپ چهارم) فرعون مصر

کد کتاب : 15437
مترجم :
شابک : 978-6005687316
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 568
سال انتشار شمسی : 1401
سال انتشار میلادی : 2008
نوع جلد : زرکوب
سری چاپ : 2
زودترین زمان ارسال : 11 آذر
کتاب ملکه آفتاب نفرتاری;
ملکه آفتاب نفرتاری
The Heretic Queen

کد کتاب : 15758
مترجم :
شابک : ‫‬‮‭978-6005687293
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 512
سال انتشار شمسی : 1397
سال انتشار میلادی : 2008
نوع جلد : زرکوب
سری چاپ : 5
زودترین زمان ارسال : 11 آذر
کتاب نفرتاری; کتاب نفرتاری
نفرتاری
Nefertiti
ملکه خورشید

کد کتاب : 120598
مترجم :

شابک : ‏‫‫‬‮‭‭978-9648673982
قطع : رقعی
تعداد صفحه : 511
سال انتشار شمسی : 1394
سال انتشار میلادی : 2008
نوع جلد : شومیز
سری چاپ : 1
زودترین زمان ارسال : ---

معرفی کتاب ملکه کافر نفرتیتی اثر میشل موران

در مصر باستان ، یک شاهزاده خانم فراموش شده باید بر گذشته خانواده خود غلبه کند و تاریخ را دوباره از نو بسازد.
بادهای تغییر درون تبس می وزند. آتش سوزی ویرانگر قصر خانواده سلطنتی سلسله هجدهم را به کام مرگ کشانده است - همه به استثنای نفرتی تی ، خواهرزاده ملکه سابق. خانواده متوفی این دختر را کافر و مرتد نامگذاری کرده اند و دیگر هیچ کس نام آن ها را بر زبان نمی آورد.
نفرتیتی ،یادگار سلطنت قبلی ، به کنار رانده می شود. او تبدیل به شاهزاده خانمی بی اهمیت می شود که در قصر به حال خود وانهاده می شود. اما این هنگامی تغییر می یابد که او را زیر پر و بال عمه ی فرعون می برند و سپس به معبد هاتور می آورند ، و در آنجا به شیوه ای متناسب با یک ملکه ی آینده آموزش می بیند.
به زودی نفرتی تی نظر ولیعهد را به خود جلب می کند ، و با وجود سابقه خانواده اش ، آنها عاشق یکدیگر می شوند و آرزو می کنند که بتوانند ازدواج کنند. با این حال تمام مصر با این وصلت بین ستاره ی در حال ظهور یک سلسله جدید و ستاره کم رنگ یک سلطنت پیر قدیمی و نیز کافر به شدت مخالف است.
در حالی که ناملایمات سیاسی کشور را در معرض تهدید قرار می دهد ، نفرتیتی تصمیمی می گیرد که همه چیز را تغییر می دهد و ...
رمان ملکه ی کافر نفرتی تی، که دامنه گسترده ای از تاریخ را با جزئیات دقیق پوشش می دهد ، رمانی از شور و قدرت ، شکستن قلب و رستگاری است.
میشل موران
میشل موران (زاده 11 اوت 1980) یک رمان نویس آمریکایی است.وی در دره سان فرناندو در کالیفرنیا به دنیا آمد.او از همان سنین کودکی علاقه مند به نوشتن، و ارسال داستان ها و رمان های خود از زمان دوازده سالگی به ناشران بود.وی از کالج پومونا در رشته ادبیات فارغ التحصیل شد.پس از گذراندن یک تابستان در اسرائیل که در آنجا به عنوان باستان شناس داوطلب کار می کرد، موفق به اخذ مدرک کارشناسی ارشد از دانشگاه فارغ التحصیل کلارمونت شد.تجربیات او در اماکن باستان شناسی همان چیزی بود که او را به نوشتن داستان های تاریخ...
دسته بندی های کتاب ملکه کافر نفرتیتی
ادبیات آمریکا
داستان تاریخی
داستان عاشقانه
ادبیات داستانی
زندگی نامه
دهه 2000 میلادی
فهرست برترین رمان های تاریخی
نکوداشت های کتاب ملکه کافر نفرتیتی
Nefertari tells her story simply, humbly, and in a clear voice that will attract readers.
نفرتیتی داستان خود را به سادگی ، فروتنانه و با صدای واضحی بیان می کند که خوانندگان را به خود جلب می کند.
Romantic Times
I couldn’t stop reading, but I didn’t want this book to end.
من نمی توانستم خواندنم را متوقف کنم اما نمی خواستم کتاب تمام شود.
Robin Maxwell
A marvelous read.
کتابی شگفت انگیز.
Erika Mailman
قسمت هایی از کتاب ملکه کافر نفرتیتی (لذت متن)
اگر به گفته های درباریان استناد کنیم، بی شک آمن حوتپ برای تصاحب تاج و تخت مصر برادر خود را به قتل رسانده است. در سومین ماه تابستان، شاهزاده در توتموسیس در قصر مالکاتا بر تخت خود آرمیده بود. بادی گرم پرده های اتاق را با گردشی زیبا دور ستون های اتاق می رقصاند و آرام پا پس می کشید تا به نرمی فرو بیافتند. شاهزاده ی بیست ساله ی مصر در حالی که پیشاپیش ارابه رانان برای کسب پیروزی می تاخت، سرنگون شده بود. پای راستش شکسته شده و اکنون ملتهب و ورم کرده روی بالشی قرار گرفته بود. تمام اندام شاهزاده خیس و عرق کرده بود و حتی سوزاندن آن ارابه ی منحوس چیزی از درد او نمیکاست.
ملکه تیه پاسخ داد «بله» و او را ترک کرد. آمن حوتپ به دنبال مادر به راه افتاد تا به اتاق توتموسیس برود که اکنون تمامی وزرای سرزمین مصر در آن گرد آمده بودند. او با نگاهی آرام تمام اتاق را از نظر گذراند. این مردان سالها به پدر او وفادار مانده بودند و برادرش را از او بیش از او شایسته ی سلطنت میدانستند. با اطمینان به آنان گفت: «مرخصید» وزرا با تعجب به ملکه چشم دوختند و او نیز گفته های پسرش را تأیید کرد. «می توانید بروید.» اما به محض خروج آن ها، با تندی به پسرش گفت: « حق نداری با بزرگان مصر همچون برده ها رفتار کنی»