سعی می کنم که در گذشته زندگی نکنم...اما..گاهی اوقات، گذشته در من زندگی می کند.
هنری لی پیر، مبهوت از آن همه جنجال در هتل پاناما ایستاد. ازدحام که اول از عابران کنجکاوی شروع شده بود که چشم شان دنبال گروه خبر تلویزیون می چرخید، حالا به گروه بانزاکتی از خریداران، گردشگران و چند تایی از بچه های پانکی افزایش یافته بود که همه می خواستند بفهمند آن جا چه خبر است. هنری با ساک های خرید در کنار پایش، وسط جمعیت ایستاده بود. احساس می کرد از رویایی بیدار می شود که مدت ها پیش فراموش شده بود، رویایی از زمان کودکی.
هنری دو بار در طول عمرش از این مکان دیدنی قدیمی در سیاتل دیدن کرده بود. اولین بار، سال 1942 بود، وقتی فقط دوازده سال داشت و خوشش می آمد آن سال ها را «سال های جنگ» بنامد.