یک داستان در ادبیات انگلیسی که سبک ، شخصیت ها و موضوعات در آن کاملا حفظ شده است.
پدرم کشیشی بود اهل شمال انگلستان و بحق مورد احترام همه کسانی که او را می شناختند. در سال های جوانی با مقرری مختصر کشیشی و ملک کوچک دنجش زندگی نسبتا راحتی داشت. مادرم، که برخلاف آرزوی دوستان و نزدیکانش زن او شده بود، دختر یک ملاّک بود و خیلی هم بادل و جرئت. به او گفته بودند که اگر زن آن کشیش بی چیز بشود باید از خیر کالسکه و خدمتکار خود بگذرد، همین طور تجملات و زرق و برق های رفاه و آسایش، که برای او دست کمی از ضروریات زندگی نداشت. اما همه این حرف هایی که به او می زدند بی فایده بود. کالسکه و خدمتکار البته مایه آسایش و راحتی بودند، اما شکر خدا مادرم دوتا پا داشت که با آن ها هر جا می خواست می رفت و دوتا هم دست که با آن ها کارهای لازم را پیش می برد. خانه مجلل با باغ و محوطه بزرگ چیزی نبود که آدم از آن بدش بیاید، ولی مادرم حاضر بود در کلبه ای کوچک با ریچارد گری زندگی کند اما در قصری بزرگ با هیچ مرد دیگر عالم زندگی نکند. پدرش، بعد از کلی جرّ و بحث بی نتیجه، بالاخره به عاشق و معشوق گفت اگر می خواهند با هم ازدواج کنند حرفی ندارد، اما دخترش را از تمام ثروتش محروم خواهد کرد. فکر می کرد به این ترتیب آتش عشق و علاقه هر دو نفر فروکش می کند، اما اشتباه می کرد. پدرم به حدی قدر مادرم را می دانست که می فهمید او وجودش یعنی ثروت. اگر کلبه محقرش را با قدومش روشن می کرد، با کمال میل با هر شرایطی شوهرش می شد. مادرم هم حاضر بود با دست های خودش همه کارها را انجام بدهد اما از مرد محبوبش دور نباشد، مردی که سعادتش سعادت او بود و جسم و روحش با او یکی. به این ترتیب، ثروتش رفت به جیب خواهری که عاقل تر بود و با تازه به دوران رسیده ای ازدواج کرده بود که از هند برگشته بود.
برخی از محبوب ترین و پرفروش ترین نویسندگان در دنیای ادبیات، تمام مسیر حرفه ای خود را با به کارگیری هویت هایی جایگزین خلق کرده اند.
خواهرانی خیال پرداز که زندگیشان به شکلی انکارناشدنی در هم تنیده بود.
در این مطلب به تعدادی از برجسته ترین نویسندگان بریتانیایی می پردازیم که آثارشان، جایگاهی ماندگار را در هنر ادبیات برای آن ها به ارمغان آورده است.
این کتاب برام ارزشمندتر از عمارت وایلدفل هال بود چون که اولین کتاب و آشناییم با آن برونتهی عزیز بود. برام لذت بخش بود چون با نقش اصلی همراه شدم و احساساتش رو درک کردم. برای اینکه شخصیتها و پیچیدگیاشونو بشناسی و با دین آشنا بشی خوبه آقای وستون واقعا مرد خوبی بود، این کتاب و با ترجمه رضا رضایی نخوندم که دربارهی مترجم نظر بدم اما میتونم بگم ارزش خوندن و داره. برای درک معلما خیلی خوبه و اینکه تربیت فرزند فقط بستگی به معلم نداره و خانواده هم خیلی دخیل هستن. اگه میخواید تا فرزندتون مناسب بار بیاد باید با معلم راه بیاید نه اینکه کورکورانه انتظار داشته باشید تا با چوب جادو کاری بکنه.
بطور خلاصه میشه گفت که این کتاب«ارزش خوندن» رو داره،ولی از مستاجر وایلدفل هال نوشته همین نویسنده خیلی پایینتر قرار میگیره؛ضمنا طرح،ترجمه کیفیت چاپ کتاب خیلی خوب بود
با خواندن این کتاب این حس به من دست داد که انگار دفترچهی خاطرات یک نوجوان غرغرو را میخوانم... نه هیجان خاصی داشت، نه مطلب جالبی در آن بود و نه ادبیات فرهیختهای... حتی جملات گاهی به طرز آزارندهایدر همریخته بود که نمیدانم از نویسنده بود یا مترجم... در هر حال خواندن این کتاب صرفا اتلاف وقت است.
واقعا کتاب زیبا دلچسب و دلنشینیه به نظر من بجای کتابهای آبکی کالین هورر و.... این کتاب هارو بخونید چون هم چیزی یاد میگیرید هم لذت میبرید
خیلی کتاب قشنگی بود...
من همیشه از خواندن کلاسیکها و برونتهها لذت میبرم و این کتاب رو هم دوست داشتم.
خیلی کتاب قشنگی بود
بسیار کتاب ساده ای بود بدون هیچگونه کششی و پایان قابل پیش بینی