"نفیس ... خوانندگان از هر دو منظر فلسفی و علمی با مسئله رابطه بین مغز ، ذهن و خودشان آگاهی پیدا می کنند"
آگاهی ممکن است بیشتر رمز و راز باشد ، اما داماسیو نکات و چشمان خود را به روایتی تخیلی و آگاهانه تبدیل می کند
یک کار متفکرانه.
اگر ذهنیت در موجودات زنده بسیار ساده تر از ما، ولو به صورت خیلی ساده و ابندایی اش، آغاز نشده بود، حافظه و خردورزی احتمالا به این شیوه ی شگفت آور گسترش نمی یافتند، و جاده ی تکامل زبان و این نسخه ی پیچیده ی ذهن انسان، که از آن برخورداریم، هموار نمی شد خلاقیت شکوفا نمی شد. آوازی در کار نبود، نه نقاشی و نه ادبیات عشق هرگز عشق نمی شد و همان رابطه ی جنسی باقی می ماند. درد هرگز رنج نمی شد. هر چند که وقتی فکرش را بکنید، امر چندان بدی هم نیست اما با توجه به این که لذت هم سعادت نمی شد، مزیت قابل تردیدی است. اگر ذهنیت نمود بنیادین اش را نمی یافت، دانستنی در کار نبود و کسی هم نبود که متوجه آن شود، و در نتیجه تاریخی هم از آنچه موجودات طی قرنها انجام داده اند وجود نداشت، دیگر فرهنگی ه ر کاز نمود گرچه هنوز تعریفی مقدماتی از آگاهی را به دست نداده ام، امیدوارم هیچ تردیدی به جا نگذاشته باشیم که نداشتن گاهی به چه معناست: در نبود آگاهی، دیدگاه ش هی و تعلیق در می آید؛ از وجود خود بی خبریم؛ و نمی دانیم که محورهای دیگر وجود دارند.
اگر آگاهی در جریان تکامل توسعه نیافته و به س خهی انسانی اش گسترش نیافته بود، انسانیت هم، به صورتی که اکنون با آن آشناییم، با تمامی شکنندگی و استحکامش، شکل نگرفته بود. آدم از این فکر به لرزه می افتد که اگر چرخش ساده ای صورت نگرفته بود، ممکن بود این امر به از دست رفتن آن تفاوت های زیست شناختی ای بینجامد که ما را به معنای واقعی انسان می کنند، اما در این صورت، چه گونه پی می بردیم که چیزی کم است؟
«روانشناسی» برای بسیاری از نویسندگان، موهبتی بزرگ است و بینشی ارزشمند را درباره ی چگونگی کارکرد ذهن انسان به آن ها می بخشد.
متاسفانه کتابهای داماسیو هیچ کدوم ترجمه خوبی ندارن. این کتاب هم علاوه بر ترجمه نا روان و سخت در نقاطی کاملا اشتباه و برعکس ترجمه شده. خود کتاب هم حرف تازه ای نمیزنه نسبت به کتابهای قبلی داماسیو. اگر خطای دکارت رو خوندید ، خوندن این کتاب خیلی توصیه نمیشه.
موجود نمیشه چرا؟ : (