بازیگوش دهمین اثر شهریار عباسی است که در آن زندگی زن و مردی را در میانه دهه چهل تا دهه شصت در یک قهوه خانه بین راهی روایت می کند. آن ها بدون آن که گذشته یکدیگر را بدانند ناچار به زندگی در کنار یکدیگر می شوند و بدون آن که بخواهند اتفاق های سیاسی و اجتماعی درگیرشان می کند. ازاینرو،داستانبربسترحوادثسیاسی، اجتماعیوتاریخیشکلمی گیرد. در این رمان زندگی انسان های شکست خورده، عشق های متفاوت آن ها و تلاش برای رسیدن به کامیابی روایت می شود. در قسمتی از این کتاب می خوانیم: برای علی همه چیز شبیه یک خواب است. کودکی و نوجوانی اش به شهری می ماند که در زیر بارشی از مه سنگین و ابدی مانده است. حالا دیگر نمی داند کدام واقعا اتفاق افتاده و کدام را در خواب دیده است. چهره مهری در خواب شفاف و روشن است، او را به آغوش می کشد، می بوسد و گاهی از فاصله نزدیک چشم در چشم به هم می نگرند. وقتی از خواب بیدار می شود، نمی تواند چهره او را به خوبی در ذهن مجسم کند و کوشش هایش برای کنار هم گذاشتن اجزای صورت مهری بی فایده است.
کتاب بازیگوش