امروزه با خواندن آناباز به شدت احساس می شود که به تماشای مستند جنگی قدیمی نشسته ایم، از آن نوع که گه گاه بر پرده ی سینما یا تلویزیون دوباره پخش می شود. جذبه ی فیلم سیاه و سفید رنگ ورو رفته با تضادهای شدید نور و حرکت تند از ورای بخش هایی نظیر آن چه در پایین می آید، به طور مستقیم، ما را فرامی گیرد:
از آن جا در دشتی پوشیده از برف انبوه، سه مرحله و پنج منزل را طی کردیم. آخرین مرحله سخت بود: باد بوره که به معنای واقعی کلمه همه چیز را می سوزاند و آدمیان را منجمد می کرد، مستقیم بر صورت مان می وزید... برای محافظت از دیدمان در برابر تاثیر برف، چیز سیاهی را هنگام راه پیمایی برابر چشمان مان می گرفتیم. و اما پاها، می بایستی مدام تکان شان داد، هرگز آرام نگرفت و شب هنگام، بند کفش را نگشود...تمامی این نگونبختی های اجتناب ناپذیر سبب واپس ماندن چند مرد شد. با دیدن محلی که لکه ای تیره می نمود، زیرا از برف اثری نبود، پنداشتند که برف ذوب شده است. و البته چنین بود و به خاطر چشمه ای که در دره ای می جوشید.
اما در این جا از قیاس ها درمی گذریم. گزارش های جنگجویان کوهستان از یک سو از تباین میان ایتالیای فقیر و سرشار از خرد و از دیگر سو، جنون و قتل عام تمام عیار پدید می آید. به گزارش سرداران جنگی قرن پنجم، تباین میان وضعیت گله ی ملخ که ارتش مزدور یونانی تا حد آن پایین آمده، و فضیلت های کلاسیک، فلسفی، مدنی و نظامی پدید می آید که گزنفون و مردان پیرو او، تلاش می کنند تا خود را با آن تطبیق دهند. و نتیجه می گیریم که این تباین به هیچ وجه جنبه های غم انگیز و دلخراش دیگری را نمی پوشاند: گزنفون به نظر مطمئن است که توانسته این دو وضعیت را با هم آشتی دهد. انسان می تواند تا آن اندازه تنزل یابد که چیزی جز ملخ نباشد و در عین حال به این وضعیت ملخ بودن مجموعه ای از قوانین انضباط و سلسله مراتب راـ در یک کلام "اسلوب"ـ را اعمال کند و از آن راضی باشد؛ می تواند از ملخ بودن خود، کمابیش حرفی نزند بلکه صرفا در خصوص بهترین حالت سخن بگوید. از دید گزنفون اخلاق مدرن با کارایی کامل فنی، با تمام محدودیت آن ترسیم شده است.
در همین جست وجو برای دادن اسلوب و هنجار به این حرکت زیستی انسان های حریص و خشن در کوه ها و دشت های آناتولی است که تمام وقار او نهفته است: بزرگ منشی محدود، غیر مصیبت بار، و اساسا بورژوا. می دانیم که به خوبی می توان در دادن ظاهری اصولی و بزرگ منشانه به بدترین اعمال موفق بود؛ حتا وقتی که این اعمال، مانند مواردی که در موقعیتی اجباری پیش آمده اند، دیکته نشده باشند. سپاه یونانی ها که به صورت مارپیچ از گردنه ی کوه ها و گدار رودخانه ها و از لابه لای کمین گاه های بی شمار به پیش می رود و قادر نیست بداند کی قربانی می شود یا دست به ستم می زند، و حتا در سردی قتل عام ها در محاصره تمام عیار دشمنی بی تفاوتی و تقدیر قرار دارد، اضطرابی نمادین را به ما القا می کند که شاید ما تنها کسانی باشیم که قادر به درک آنیم.