من از این که شاعران، رمان را خوار می دارند در شگفت نیستم، هرچند که گاهی اوقات تصادفا خویشتن را در آن نیز می یابند، و نه هم از ملالت و دلزدگی مورخان، آنگاه که تصادفا همین باتلاق، به عرصه های عمل ایشان هم راه می یابد.
شاید پیش از آغاز به موضوع لازم باشد رمان را تعریف کنیم. این البته یک ثانیه هم وقت نخواهد گرفت. آقای «آبل شووالی» در جزوه ی کوچک اما درخشان خود تعریفی را به دست می دهد؛ و خوب اگر یک منتقد فرانسوی نتواند رمان انگلیسی را تعریف کند، پس چه کسی می تواند؟
او می گوید که رمان داستانی است به نثر، و با وسعتی معین. و این برای ما کافی است، جز این که شاید بیفزاییم که این حد یا وسعت نباید کمتر از پنجاه هزار کلمه باشد.