آقای ویلیامز ادعا می کند که اولین ایده ها در مورد فرهنگ ، در تقابل با جامعه لسه فراقتصاددانان سیاسی شکل گرفته است. با شکل گیری ایده های مربوط به فرهنگ ، از یک طرف ، آنها با "کل سبک زندگی" شناخته شدند. از طرف دیگر ... فرهنگ به دادگاه تجدیدنظر تبدیل شد که در آن می توان ارزش های واقعی را تعیین کرد. بنابراین فرهنگ از کل جامعه جدا شد و از طریق مطالعه هنر با ایده کمال همراه گشت ... آقای ویلیامز ایده های "فرهنگ به عنوان هنر" و "فرهنگ به عنوان یک کل زندگی" را در تقابل قرار می دهد ، و از مورد دوم تمجید می کند ... این کتاب قطعا باید توسط همه علاقه مندان به تاریخ فکری انگلیس خوانده شود.
فرهنگ و جامعه به دلیل کنکاش در لایه های ایدئولوژیکی که سیاست مدرن را در بر گرفته، به کتابخانه ای از مجالس ادبی و سیاسی می ارزد. این تاریخ انتقادی مفهوم فرهنگ در انگلستان که از سال 1780 تا 1950 از دیدگاه یک چپ مستقل نوشته شده است ، به طور دقیق تا مباحثات ارزش های معاصر پیش می رود.
در واپسین دهه های سده ی هجدهم و در نیم هی نخست سده ی نوزدهم، شماری از واژه ها، که اکنون دارای اهمیّت اساسی اند، نخستین بار به کاربرد انگلیسی عمومی- یا در جایی که این واژه ها پیش از این عموما در زبان کاربرد داشتند- راه یافتند و معناهای تازه و مهمّی یافتند. واقعیّت این است که الگوی کلّیای از دگرگونی در این واژه ها در کار است و این الگو را میتوان به منزلهی نوع خاصّی از نقشه به کار گرفت که به وسیله ی آن این امر میسّر میشود که بتوان بار دیگر به آن دسته از دگرگونی های فراخ دامنتر در زندگی و اندیشه نظر کرد که این دگرگونی ها در زبان آشکارا بدان ها دلالت دارند. پنج واژه عبارت از پنج نکته ی کلیدی اند که این نقشه را میتوان از آنها برگرفت. این پنج واژه به این شرح اند: صنعت، دموکراسی، طبقه، هنر و فرهنگ. اهمیّت این واژهها در ساختار مدرن معناهای ما آشکار است. دگرگونی ها در کاربرد این واژه ها در دوره ی حسّاس کنونی گواهی است بر دگرگونی کلّی در راه و روش های ویژه ی اندیشیدن ما درباره ی زندگی عمومی مان، به سخن دیگر اندیشیدن درباره ی نهادهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مان، هدف هایی که این نهادها برای تجسّم آنها در نظر گرفته شدهاند، و سرانجام اندیشیدن درباره ی روابط با این نهادها و هدفهای فعالیّت ما در یادگیری، آموزش و هنرها. نخستین واژه ی مهمّ صنعت است و دوره ای که طیّ آن کاربرد صنعت دگرگون میشود، دوره ای است که ما اکنون آن را انقلاب صنعتی مینامیم. صنعت پیش از این دوره نامی است برای یک صفت انسانی خاصّ که میتوان آن را به ’مهارت، سختکوشی، پشتکار، جدّیت‘ تعبیر کرد. این کاربرد واژه ی صنعت هم چنان دوام می آورد. امّا در واپسین دهه های سدهی هجدهم، صنعت همچنین به معنای چیزی دیگر هم هست؛ این بار صنعت به صورت اسم جمعی برای نهادهای فرآورنده و تولیدی ما و نیز برای فعالیّت کلّی این نهادها در می آید. آدام اسمیت، در ثروت ملّتها (۱۷۷۶)، یکی از نخستین نویسندگانی است که این واژه را به این سیاق به کار میبرد، و از روزگار او به بعد گسترش این کاربرد تضمین میشود. واژه ی صنعت، با حرف بزرگ که نوشته شود، چیزی فی نفسه- نهاد، مجموعه ای از فعالیّت ها- شمرده میشود و نه صرفا صفتی انسانی. در پی واژه ی کوشا (industrious) که شخص را وصف میکند، در سده ی نوزدهم، واژه ی صنعتی (industrial) پا به عرصه می گذارد که به توصیف نهادها می پردازد. چنین می نماید که افزایش شتابناک اهمیّت این نهادها نظام تازه ای پدید می آورد که در دهه ی ۱۸۳۰ نخست صنعت محوری (Industrialism) نامیده میشود. این امر تا حدودی اذعان به یک رشته دگرگونی های فنّاورانه ی بسیار مهمّ و تأثیر دگرگون کننده ی این دگرگونی ها بر روش های تولید است. امّا همچنین این امر اذعان به تأثیر این دگرگونی ها بر کلّ جامعه نیز هست که به همین سان دستخوش دگرگونی می شود. عبارت انقلاب صنعتی (Industrial Revolution) چنان که باید بر این امر صحه میگذارد، زیرا این عبارت که آن را نخستین بار نویسندگان فرانسوی در دهه ی ۱۸۲۰ به کار بردند و رفته رفته در جریان این سده مورد پذیرش نویسندگان انگلیسی نیز قرار گرفت، آشکارا بر الگوی قیاس با انقلاب فرانسه در ۱۷۸۹ شکل گرفته است. همچنانکه آن انقلاب فرانسه را دگرگون ساخت، این نیز انگلستان را دگرگون کرده است؛ وسایل دگرگونی متفاوت است امّا خود دگرگونی به نحوی درخور قیاس است. دگرگونی، به مدد الگویی از تغییر، جامعه ی نو پدید آورده است.
کتاب کلاسیک و مهم. همت و دقت مترجمان عزیز شایان تقدیر و تشکر. چاپ اول ۳۰۰ نسخه. الان چاپ چهارم. نهایتا ۱۵۰۰ نسخه. کل ایران ۱۵۰۰ جلد؟! وامصیبتا... هیهات...